لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
طغرل احراری

شبنم عرض ادب از چشم حیران ریختند

دانه امید را چون مهر یکسان ریختند

هرکه شد همچون صدف در سعی سامان عمل

عاقبت اندر دهانش آب نیسان ریختند

از وجود خویش دارم گرمی مهر عدم

شبنم ما را چسان در باغ امکان ریختند؟

مخزن گنج قناعت بس که بی‌ابرام بود

آبروی خویش آخر این گدایان ریختند!

بس که در باغ جهان الفت‌پرست شبنمیم

از سرشک ما به عالم موج طوفان ریختند

مزرع ما درخور جمعیت دل‌ها نبود

دانه سنبل به خاک ما پریشان ریختند

آبرو خواهی نشین در خلوت جیب ادب

آب گوهر را به دامن از گریبان ریختند

چون سراب از چشمه‌اش یک قطره‌ای ظاهر نشد

بر دل زاهد مگر آب از زمستان ریختند؟

گرچه در ملک سخن من طغرل احراری‌ام

لیک جام قسمتم از خاک توران ریختند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرخسرو دهلوی

یا رب، آن بالا مگر از آب حیوان ریختند

یا بسی جان کسان بگداختند، آن ریختند

شیره جانهای شیرین برکشیدند از نخست

وین تن نازک ازان شیرینی جان ریختند

هر کجا خوی ریخت از رویت، ملاحت مایه بست

[...]

فصیحی هروی

صبح خیزان باز می در ساغر جان ریختند

کفر را می‌ساخته در جام ایمان ریختند

چون صبا بستند احرام سر زلف صنم

صد پریشانی بر آن زلف پریشان ریختند

بود‌شان در دل ذخیره صد گریبان چاک غم

[...]

فیاض لاهیجی

نقشبندانی که طرح روی جانان ریختند

طرح دل‌ها را چو زلف او پریشان ریختند

شهسوار عشق در معموره منزل کی کند!

طرح این ویرانه را دانسته ویران ریختند

گلرخان بهر زکات گل‌فشانی‌های عشق

[...]

بیدل دهلوی

مدعا دل بود اگر نیرنگ امکان ریختند

بهر این ‌یک ‌قطره خون‌، ‌صد رنگ ‌توفان ریختند

زین گلستان نی خزان در جلوه آمد، نی بهار

رنگ وهمی از نوای عندلیبان ریختند

خار‌ بستی کرد پیدا کوچه‌باغ انتظار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه