رنگ حنا در کفم بهار ندارد
آینهام عکس اعتبار ندارد
حاصل هر چار فصل سرو بهار است
نشئهٔ آزادگی خمار ندارد
بی گل رویت ز رنگ گلشن هستی
خاک به چشمی که او غبار ندارد
گرد من آنجا که در هوای تو بالد
جلوه طاووس اعتبار ندارد
طاقت دل نیست محو جلوه نمودن
آینه در حیرت اختیار ندارد
وحشت اگر هست نیست رنج علایق
وادی جولان ناله خار ندارد
یک دل وارسته در جهان نتوان یافت
یک گل بیرنگ و بو بهار ندارد
صید توهم شکار دام خیالیم
ناقه به گل خفته است و بار ندارد
عالم امکان چه جای چشم تمناست
راهگذر پاس انتظار ندارد
صافی دل چیست از تمیز گذشتن
آینه با خوب و زشت کار ندارد
تا نکشی رنج وحشتی که نداری
نغمهٔ آن ساز شو که تار ندارد
بیدل از آیینهام مخواه نمودن
نیستیام با کسی دچار ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به موضوعاتی چون بیاعتباری، آزادگی و عدم کامیابی از زندگی اشاره میکند. او میگوید رنگ حنا در کفش بهار ندارد و آینه هم به اعتبار خود نمیتواند تکیه کند. هرچند زندگی فصلی دارد، ولی حس در آزادی و بینیازی وجود ندارد. شاعر تاکید میکند که در جهانی که به زیبایی و خوشی وابسته است، یافتن دل وارسته و گل بیرنگ مشکل است. او به عدم توانایی در تحمل رنج یا سرزندگی اشاره میکند و میگوید که عالم وجود انتظاری برآورده نمیکند. در نهایت، از آینه درخواست ندارد که معجزه کند، زیرا او خود را با کسی نمیتواند مربوط کند. این شعر بیانگر حسرتها، عدم احراز و جستجوی آزادگی است.
هوش مصنوعی: رنگ حنا که در دستان من است، نشانی از شادابی و سرزندگی ندارد، و آینهای که به خودم نگاه میکنم، تصویری از ارزش و اهمیت من را نشان نمیدهد.
هوش مصنوعی: نتیجه هر چهار فصل، بهار است و نشئهی آزادگی هیچگونه سرمستی و خمار ندارد.
هوش مصنوعی: بدون وجود چهرهی تو، رنگ و بوی باغ و گلشن وجود ندارد؛ کسی که چشمش به زیباییها عادت نکند، نمیتواند زیبایی را درک کند.
هوش مصنوعی: در دور و بر من جایی وجود دارد که در آنجا عشق تو باعث میشود هر زیبایی و ارزش دیگری رنگ ببازد و بیاهمیت شود.
هوش مصنوعی: دل از شدت شوق و حیرت نمیتواند به خوبی تحمل کند، مثل آینهای که در برابر زیباییها دچار گیجی و سردرگمی میشود.
هوش مصنوعی: اگرچه وحشت وجود دارد، اما درد و رنج ناشی از وابستگیها در این مسیر وجود ندارد؛ چون صدای ناله و رنج و غم وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در دنیا نمیتوان دلی آزاد و رها پیدا کرد و همچنین گلی که رنگ و عطر نداشته باشد، نمیتوان در بهار یافت.
هوش مصنوعی: توهم تو مانند صید و شکار است، و ما در دام خیال گرفتار شدهایم. مانند شترانی هستیم که در گلی خوابیدهاند و بار و مسئولیتی بر دوش ندارند.
هوش مصنوعی: در جهانی که همه چیز در آن ممکن است، جایی برای آرزوهای بیحد و حصر وجود ندارد. اینجا نمیتوان از گذر زمان و انتظار بیشتر از حد توقع داشت.
هوش مصنوعی: دل پاک و زلال مانند آینه است که از خوب و بد هیچ تمایزی قائل نمیشود و فقط نشاندهنده آنچه در آن است میباشد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که درد و ترس را که خودت تجربه نکردهای به دیگران منتقل نکنی، باید به ساز زدن ادامه دهی، حتی اگر سازت بیطنین باشد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر میگوید که از آیینه (که نماد خودشناسی و بازتابی از وجود انسان است) نخواهید که نشان دهد که من چه کسی هستم یا وجودم چقدر کمرنگ است، زیرا این موضوع با هیچ کس دیگر ارتباطی ندارد. به عبارتی، او به این واقعیت اشاره میکند که نمیخواهد کمبودها یا نبودنش را با دیگران مقایسه کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
صد یک حسن تو نوبهار ندارد
طاقت جور تو روزگار ندارد
عشق تو گر برقرار کار بماند
کار جهان تا ابد قرار ندارد
تیغ جفا در نیام کن که زمانه
[...]
بر در حق هر که کار و بار ندارد
نزد حق او هیچ اعتبار ندارد
جان به تماشای گلشن در حق بر
خوش بود آن گلشنی که خار ندارد
مست خراب شراب شوق خدا شو
[...]
در دل ما بخت سبز بارندارد
دانه ما زنگ نوبهار ندارد
چشم شرر در کمین سوختگان است
با دل افسرده عشق کار ندارد
شیشه دلان راست بیم سنگ ملامت
[...]
نشئهٔ یأسم غم خمار ندارد
دامن افشاندهام غبار ندارد
نیستحوادث شکست پایهٔ عجزم
آبله از خاکمال عار ندارد
شبنم طاقت فروش گلشن اشکم
[...]
مرغ اسیری که زخم خار ندارد
هیچ نشانی ز عشق یار ندارد
گر ز تو دل برکنم بگو به که بندم؟
هیچکس این چشم پر خمار ندارد
بحر چه داند که ابر، قطره کجا ریخت؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.