شاهدی کز پی او دیدهٔ گریانی نیست
نوبهاریست که هیچش نم بارانی نیست
گر شبانگه نشود دیدهٔ ابری گریان
بامدادان به چمن غنچهٔ خندانی نیست
الله الله مکن ای ابر چنین سنگدلی
کز عطش در دل افسردهٔ ما جانی نیست
گرتوبر سبزه وربحان نکنی مرحمتی
برلب جوی دگر سبزه وریحانی نیست
آتش جور عدو بس، تو دگر باد مدم
مستان آب کسی را که به کف نانی نیست
ایبهار ار بهحقیقت رسی اولی است که چرخ
سنگ بارد به چنین شهرکه انسانی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به حس تنهایی و درد ناشی از فقدان آب و زندگی در طبیعت اشاره دارد. شاعر با استفاده از تشبیه بهار و باران، احساس ناامیدی خود را از نبود شادی و سرسبزی بیان میکند. او از ابر میخواهد که بیرحمی نکند و به دلهای خشکیدهاش رحم کند، زیرا در این سرزمین، هیچ نشانهای از نشاط و سرزندگی نیست. همچنین شاعر به ظلم و ستم دشمنان اشاره کرده و از درد و رنجی که برای او به ارمغان آوردهاند مینالد. در نهایت، او به چرخه زندگی و حضور انسانها در این دنیا اشاره میکند که در غیاب محبت و رحمت، بیمعنا به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: شاهدی که به خاطر او چشمهایم اشک نمیریزند، مانند بهاری است که هیچ بارانی در آن نمیبارد.
هوش مصنوعی: اگر در شب، چشمان ابری و گریان وجود نداشته باشد، در صبحگاه در باغ گلهایی شاداب و خندان نخواهیم داشت.
هوش مصنوعی: ای ابر سنگدل، چرا بر ما رحمت نمیکنی؟ دلهای ما از شدت تشنگی پژمرده است و جانی در آنها باقی نمانده.
هوش مصنوعی: اگر بر روی سبزه و گلهای خوشبو محبت نکنید، در کنار جوی دیگری نیز سبزه و گل خوشبو نخواهید یافت.
هوش مصنوعی: آتش ظلم و ستم دشمن کافی است، دیگر به ما بدی نکن و حرارت نفرت خود را بر ما ندمید. به کسی که حتی نان خشک هم ندارد، گزندی نرسانید.
هوش مصنوعی: ای بهار، اگر واقعاً به حقیقت برسی، تو اولین کسی خواهی بود که باران سنگ بر چنین شهری میبارد، شهری که در آن هیچ انسانی نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
در چنین عشق مرا برگ تن آسانی نیست
کس بدین بیکسی و بی سروسامانی نیست
تا پریشانی زلف تو بدیده ست دلم
دل مانند دل من به پریشانی نیست
تا تو در راه دلم چاه زنخدان کندی
[...]
ایهاالناس جهان جای تن آسانی نیست
مرد دانا، به جهان داشتن ارزانی نیست
خفتگان را چه خبر زمزمهٔ مرغ سحر؟
حیوان را خبر از عالم انسانی نیست
داروی تربیت از پیر طریقت بستان
[...]
ایبها العشّاق این کار به آسانی نیست
عشق کآسودگی تن طلبد جانی نیست
میل دل را نظر خاطر جان کی باشد
نفس بل هوسی چون دم رحمانی نیست
حجّتی نیست که خاصیت روحانی چیست
[...]
نیک و بد هر چه کنی بهر تو خوانی سازند
جز تو بر خوان بد و نیک تو مهمانی نیست
گنه از نفس تو میآید و شیطان بدنام
جز تو بر نفس بداندیش تو شیطانی نیست
دل که جمعست غم بی سر و سامانی نیست
فکر جمعیت اگر نیست پریشانی نیست
بیضه در جنگل شهباز نهد طایر من
در فضایی که منم بال و پرافشانی نیست
گر کنم یاد ز بتخانه مرا عیب مکن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.