گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

اصلاح آشیانه به دست من و تو نیست

توفیر آب و دانه به دست من و تو نیست

گر کارها به وفق مرادت نشد مرنج

چون اختیار خانه به دست من و تو نیست

درکارهای رفته مکن داوری کزان

جزقصه و فسانه به دست من و تو نیست

خامش نشین که تعبیهٔ نظم این جهان

از حکمتست یا نه به دست من و تو نیست

خرسند باش تاگذرد خوش دو روز عمر

گرداندن زمانه به دست من و تو نیست

خوش باش و عشق ورز و غنیمت شمار عمر

کاین دهر جاودانه به دست من و تو نیست

ره ناپدید و غیب ندانستنی «‌بهار»

می خور جز این بهانه به‌ دست من و تو نیست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شمارهٔ ۲۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم