شبی ز تیرگی دل سیاه گشت چنان
که صبح وصل نماید در آن، شب هجران
شبی، چنانکه اگر سر بر آورد خورشید
سیاه روی نماید چو خال ماهرخان
ز آه تیرهدلان، آنچنان شده تاریک
که خواب هم نبرد ره به چشم چار ارکان
زمانه همچو دل من، سیاه روز شده
گهی که سر کنم از غم، حکایت دوران
ز جوریار اگر شکوه سرکنم، زیبد
که دوش با فلک مست، بستهام پیمان
منم چه خار گرفتار وادی محنت
منم چه کشتی غم، غرقه در ته عمان
منم که تیغ ستم دیدهام به ناکامی
منم که تیر بلا خوردهام، ز دست زمان
منم که خاطر من، خوش دلی ندیده زدور
منم که طبع من از خرمی بود ترسان
منم که صبح من از شام هجر تیرهتر است
اگر چه پرتو شمع است بر دلم تابان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عمیق و غمناک شاعر در شبهای تاریک میپردازد. او از تاریکی دل و غم فراق مینالد و وضعیت خود را همچون شب بیپایانی میبیند که خورشید نمیتواند در آن طلوع کند. شاعر از درد و رنجی که در طول زمان متحمل شده، سخن میگوید و از اینکه زندگیاش پر از مشکلات و ناامیدی است، ابراز نارضایتی میکند. او خود را مانند خشکی در وادی محنت و کشتی غرق شدهای تصور میکند که دیگر امیدی به خوشبختی ندارد. شبهای او از روزها نیز تاریکتر است، هرچند که نور شمعی در دلش تابان است. این متن به خوبی نشاندهندهٔ احساس یأس و اندوه شاعر است.
هوش مصنوعی: یک شب، تاریکی دل به قدری زیاد بود که گویی صبح وصال هم نمیتوانست آن را روشن کند، مثل شب جدایی.
هوش مصنوعی: شبی، وقتی که خورشید سر بر میآورد، چهرهای تیره و سیاه مانند خالهای زیبای صورت ماهرخها نمایان میشود.
هوش مصنوعی: از اندوه دلهای غمگین، چنان تاریکی ایجاد شده که حتی خواب هم نمیتواند به چشمهایی که با این حال مواجهاند، نزدیک شود.
هوش مصنوعی: زمانه مانند دل من به شدت تیره و تار شده است و هر زمانی که غم و اندوه را تحمل میکنم، داستان زندگیام را به یاد میآورم.
هوش مصنوعی: اگر از جوریار (دوستان و یاران) گلایهای داشته باشم، مناسب است که دیشب با آسمان مست، پیمانی بستهام.
هوش مصنوعی: من یک خار و گل گرفتار در دشت مشکلات هستم، و همچنین یک کشتی غم که در عمق مشکلات غرق شده است.
هوش مصنوعی: من کسی هستم که در برابر ستمها آسیب دیدهام و ناکام ماندهام. من تیر بلا را از زمانه خوردهام.
هوش مصنوعی: من کسی هستم که هیچ شادی و خوشی را در دور و برم احساس نمیکنم و حال و هوای روحیام به قدری بیخبر از خوشحالی است که از سرسبزی و شادابی هم میترسم.
هوش مصنوعی: من کسی هستم که صبح من از شب جدایی تاریکتر است، حتی اگر نور شمع بر دلم بتابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
توانگری و بزرگی و کام دل بجهان
نکرد حاصل کس جز بخدمت سلطان
یمین دولت کایام ازو شود میمون
امین ملت کایمان ازو شود تابان
همه عنایت یزدان بجمله بهرۀ اوست
[...]
بزرگی و شرف و قدر و جاه و بخت جوان
نیابد ایچکسی جز بمدحت سلطان
یمین دولت ابوالقاسم آفتاب ملکوک
امین ملت محمود پادشاه جهان
خدایگانی کاندر جهان بدین و بداد
[...]
بهار تازه ز سر تازه کرد لاله ستان
برنگ لاله می از یار لاله روی ستان
جهان جوان شد و ما همچنو جوانانیم
می جوان بجوان ده درین بهار جوان
بشادکامی امروز داد خویش بده
[...]
اگر نجست زمانه بلای خلق جهان
چرا ز خلق جهان روی او بکرد نهان
اگر نخواست دلم زار و مستمند چنین
چرا نگاشت رخش خوب و دلفریب چنان
اگر نگشت دل من تنور آتش عشق
[...]
شب دراز و ره دور و غربت و احزان
چگونه ماند تن یا چگونه ماند جان
بسان مردم بی هوش گشته زار و نزار
دلم ز درد غریبی تن از غم بهتان
مرا دو دیده به سیر ستارگان مانده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.