گنجور

 
ازرقی هروی

تا از برم آن یار پسندیده برفت

خونم ز دو چشم و خوابم از دیده برفت

ای دیده ، بریز خون دل ، کان دیده

بگذاشت مرا در غم و نادیده برفت

 
sunny dark_mode