گنجور

 
سلیم تهرانی

دردا که ز دست، یار بگزیده برفت

آرام و قرار دل غمدیده برفت

شد دیده سفید و دل سیاه است، که گفت؟

کز دل برود هر آنچه از دیده برفت

 
sunny dark_mode