چه روز بود که آن ، ماهروی سیمین بر
برسم تعبیه بیرون گذشت بر لشکر ؟
حمایلی ز زر خسروانه اندر کتف
بلا رگی کهن آزموده اندر بر
برنگ چهرۀ من بر حمایلش کوکب
چو آب دیدۀ من بر بلارگش گوهر
بروی ماه بر ، از تیره شب نموده نگار
بسیم خام بر ، از زر پخته بسته کمر
بزلف وجعد کمندی نمود در زرهی
ز پیچ و حلقه خم اندر خم و سر اندر سر
ز نور روی در افشان و آخته قدر است
نه ماه و سرو وز ماه وز سرو نیکوتر
بچشم اندر بگذشت روی او ، گویی
پری بمهرۀ لبلاب در گرفت گذر
بزیر درقۀ پر کوکب اندرون بنهفت
ز بیم چشم بد ، آن روی چون گل پربر
عقیق فام شد از گونه کوکب سپرش
ز بسکه عکس برون داد روی او بسپر
ایا قمر خدماهی ، که نور خدترا
همی سجود برد نور زهرۀ ازهر
فراق روی تو بی زخم تیر کشت مرا
ترا ز کشتۀ خویش،ای نگار نیست خبر
خیال آن لب گوهر نمای در افشان
پدید کرد مرا در دو دیده کان گهر
ز بسکه نقش دو روی تو در دو چشم منست
همی سر رشک منقش کند ز دیده بدر
طلب کنم شکن زلف تو ز دیدۀ خویش
از آنجهت که بدریا درون بود عنبر
اگر چه جان مرا آسمان نشان کردست
بداغ هجر تو ، ای دل گشای جان پرور
چنان بجان من اندر نشسته ای گویی
که در خیال تو دارد نهان من پیکر
شنیده ام ، صنما ، من که بار مشک کنند
از آن جگر که ز آتش بدو رسید اثر
کنون بدیده در از بیم این اثر شب و روز
خیال زلف تودارم نهان ز خون جگر
تن مرا ز دل و چشم من فزود فراق
بآب و آتش دادی که : رو بسوز وببر
تنی چو شوشۀ زر کرده ام دراین معنی
کز آب و آتش نقصان نیافت شوشۀ زر
خیال عبهر مشکینت،ای صنم بنمود
در آتش دل من بوستان پر عبهر
اگر شد آتش ریحان بگرد گرد خلیل
منم بمعجزۀ او کنون خلیل دگر
نه بس بود که مرا عشق توگرامی کرد
بمعجزات گرامی خلیل پیغمبر
تو آن بتی ، که زرویت همی خجل ماند
نگار خامۀ مانی و لعبت آزر
نظر ز روی تو خواهد نکویی از هر باب
چنانکه دانش خواهد ز رای خواجه نظر
ابوالحسن علی بن محمد ، آنکه ازوست
کمال دولت واصل سخا و قدر خطر
خدایگانی کز جاه او شرف خواهد
بکامگاری سیر ستاره در محور
زرای و طبع و دلش روشن و بلندو قویست
ثبات عقل وره صحبت و کمال هنر
ایا ستوده سیر مهتری ، که نور خرد
همی ز نور تو آموخت اختیار سیر
مخالف تو اگر سر ز امر تو بکشد
بحلق در ، رگ شریان او شود نشتر
ز دست شوی تو و چوب تازیانه تو
نهال طوبی رستست و چشمۀ کوثر
تو آن کسی ، که ز بس روشنی : سجود برد
خیال رای ترا ، اندر آسمان ، اختر
خجسته کلک گهر بار عنبر افشانت
همی ز عنبر و گوهر برد حروف و سطر
هزار بار بروزی بحد تاریکی
بتاختن شود وگوهر آورد بی مر
اگر تناسخ حق نیست ، پس ز بهر چرا
درین زمانه پدید آمدست اسکندر؟
ایا بزرگ عمیدی ، که از معانی خوب
عروس نظم پذیرد ز مدح تو زیور
از آن جهت که بپیکر ترا اسجود برند
بنور عالی همراه جان سزد پیکر
طبایع ار نه بترکیب تو شریف شدی
نیامدی ز طبایع پدید شکل صور
عیال گشت فلک بر بقای دولت تو
عرض عیال بود لا محاله بر جوهر
قمر ز اسب تو آموخت سیر وزین معنی
سریع تر بود از هر ستاره سیر قمر
فری ز نعل سمندت ، که روز تک شررش
در اوفتد بعدو ، چون بسندروس شرر
دعای صالح را ماند او،که آب حیوة
بسان ناقه برون آید از میان حجر
ببین سه میخ بنعلش در ،ار ندیدستی
بروی ماه نو اندر ، نشانده دو پیکر
خدایگانا ، این دولت بلند ترا
مدد ز طالع سعدست و خالق اکبر
مخالف تو ، ترا با خود ارقیاس کند
فراخ دریا داند همی چو تنگ شمر
میان عنبر و خاکستری اندرون فرقست
اگر چه عنبر باشد برنگ خاکستر
زر و سرب دو گهر بود ، آنکه فرق شناخت
ز زر کلاه شهان کرد و از سرب لنگر
ز روی شکل و صور آدمی چو یکدگرند
نیند باز بحکم ازل چو یکدیگر
بلی نعامه و طوطی دو طایرند ، ولیک
غذای این شکر آمد ، غذای آن اخگر
همیشه تا که بکف ناید و برون ناید
ز سنگ تابش ماه وز خاک چشمۀ خور
بفرخی و بپیروزی و ببهروزی
ز مال و نعمت و از روزگار خود بر خور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر تصویری زیبا و شاعرانه از محبوبی است که با زیبایی و جاذبهاش دل شاعر را میرباید. شاعر به توصیف چهره، زلفهای او و زیباییهای خاصش پرداخته و به تأثیر عاطفی که این زیبایی بر او دارد، اشاره میکند. او به عشق و فراق از محبوبش میپردازد و از دردی صحبت میکند که این دوری برایش ایجاد کرده است. همچنین، شاعر به ستایش ویژگیهای خاص محبوب و نقشی که او در زندگیاش دارد، میپردازد. در نهایت، شاعر با دعا و امید به خوشبختی و کامیابی برای محبوب، شعر را به پایان میبرد.
هوش مصنوعی: چه روز عجیبی بود که آن دختر زیبا با پوست نرم و درخشان از برسم عبور کرد و به سوی لشکر رفت؟
هوش مصنوعی: در کتف بلا، زرهای از طلا وجود دارد که نشانی از قدرت و عظمت است و نشان دهنده این است که حتی در برابر مشکلات و سختیها، انسان باید مقاومت و استقامت داشته باشد. این زره نمایانگر تجربه و آزمودگی در برابر چالشهای زندگی است.
هوش مصنوعی: چهرۀ من مانند ستارهای بر روی کمرنگ او میدرخشد، همانطور که اشک من بر روی دامنش به مانند جواهر میریزد.
هوش مصنوعی: برو به نزد معشوق، که در تاریکی شب به زیباییِ او اشاره کن. مانند دختری زیبا که به زینت خود، کمربندی از طلا زده است.
هوش مصنوعی: موهای مجعد و زیبا، مانند کمندی در زره، در هم تنیده و پیچیده شدهاند. این زیبایی با حلقههای در هم، نمایانگر لطافت و جذابیت خاصی است که سر بر سر هم قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: نور روی تو به قدری درخشان و زیباست که هیچ چیزی مانند ماه و سرو نمیتواند با آن مقایسه شود. زیبایی تو از هر دو اینها، یعنی ماه و سرو، بیشتر است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که با دیدن چهرهاش، لحظهای احساس میکنم که مانند یک پری در باغ لبلاب در حال پرواز است و به راحتی در حال عبور است.
هوش مصنوعی: زیر پردهای پر از ستاره، چهرهای زیبا و چون گل را پنهان کرده است، از ترس چشم بد.
هوش مصنوعی: عقیق به خاطر رنگ چهره کوکب (ستاره) زیبا شده و سپر او نیز به دلیل زیبایی چهرهاش، درخشان و پرعکس به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: ای قمر، که نور تو به زمین میتابد، همچنان که زهره درخشان همواره در آسمان بر تو سجده میکند.
هوش مصنوعی: فراق و دوری از چهرهات بدون اینکه زخم تیر بر تنم باشد، مرا به قتل رسانده است. ای نگار، از کشتۀ خودت خبری نیست.
هوش مصنوعی: تصویر آن لب زیبا و درخشان، مانند یک مروارید، در ذهنم نمایان شد و باعث شد در چشمانم، مانند دو کانی که مرواریدها را در خود دارند، جلوه کند.
هوش مصنوعی: چون چهره زیبا و دو رویی تو در چشمان من نقش بسته است، چشمانم به شدت حسادت میکنند و این زیبایی را از من میربایند.
هوش مصنوعی: میخواهم از چشمانم به جای زلف تو شکایت کنم، چون به دریا که نگاه میکنم، بوی خوشی را احساس میکنم که در آن نهفته است.
هوش مصنوعی: هرچند که آسمان با درد فراق تو جان مرا آزرده کرده است، ای دل، تو برایم جان نواز و تسکیندهندهای هستی.
هوش مصنوعی: تو چنان در عمق وجود من نفوذ کردهای که گویی در خیال تو پیکر من به طور پنهان وجود دارد.
هوش مصنوعی: گفتهاند که معشوق من مانند کسی است که وقتی دلش پر از درد و غم میشود، با بار سنگینی که بر دوش دارد، در آتش دل خود آثاری را میبیند.
هوش مصنوعی: اکنون به خاطر ترس از تأثیر شب و روز، چشمم به خیال زلف تو گشوده است و این اندیشه در دل من پنهان است، که از خون دل نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: فراق و جدایی تو باعث شده که جسم من زندهتر از قبل به نظر برسد. تو با آب و آتش به من نشان دادی که باید بروم و بسوزم و رهایی یابم.
هوش مصنوعی: من بدنی شبیه به ظرف زرینی ساختهام که در این مفهوم از آب و آتش آسیب نمیبیند.
هوش مصنوعی: تصور زیبایی و عطر دلانگیز ماهیچههای تو، ای معشوق، در آتش سوزان دل من همچون باغی پر از عطر و خوشبویی نمایان شده است.
هوش مصنوعی: اگر آتش عشق به ریحان من بیفتد، باید بگویم که من هم به معجزه او مینگرم و اکنون به دیگری به مانند خلیل اشاره میکنم.
هوش مصنوعی: عشق تو فقط به من ارزش و اعتبار نداد، بلکه من را مانند معجزات بزرگ خلیل (ابراهیم) پیامبر نیز گرامی و محترم کرد.
هوش مصنوعی: تو آن چهره زیبایی که حتی طلای تو نیز در مقابلت شرمنده است، تو همان تصویر و مجسمهای هستی که هنر نقاشی مانی و صنعتگری آزر را به چالش میکشی.
هوش مصنوعی: نگاه به چهرهات تمام خوبیها را به ارمغان میآورد، درست مانند اینکه عالم به دنبال نظر و رأی بزرگان است.
هوش مصنوعی: ابوالحسن علی بن محمد، فردی است که کمال قدرت و سخاوت و ارزش را از او میتوان دریافت کرد.
هوش مصنوعی: خدایانی هستند که با قدرت و عظمت خود، شرافت و مقام میطلبند، مانند حرکت ستارهها در مسیر خود.
هوش مصنوعی: شخصی با وجود استعداد و طبیعتی روشن و قوی، از نظر عقل و آگاهی با ثبات است و در دوستی و هنر به کمال رسیده است.
هوش مصنوعی: آیا میتوان کسی را ستود که راه و روش نیکو را به ما آموخته است و خرد و هوش ما را نیز از روشنایی وجود او یاد گرفتهایم؟
هوش مصنوعی: اگر کسی به دستوری که تو میدهی، مخالفت کند، باید بداند که عاقبت او سخت و دردناک خواهد بود.
هوش مصنوعی: از تأثیر رفتار و روش تو، درخت طوبی رشد کرده و چشمه کوثر جاری شده است.
هوش مصنوعی: تو آن کسی هستی که به خاطر روشنیات، خیال و اندیشهات باعث شده تا ستارهها در آسمان به تو سجده کنند.
هوش مصنوعی: قلم خوشنوشت تو که پر از عطر و زیبایی است، به گونهای ست که از عطر عنبر و زیبایی گوهرها الهام میگیرد و کلمات و جملات را مینویسد.
هوش مصنوعی: اگر هزار بار در تاریکی بروی، در نهایت روشنایی و حقیقت را به دست خواهی آورد.
هوش مصنوعی: اگر تناسخ حقیقت ندارد، پس چرا در این زمان اسکندر ظهور کرده است؟
هوش مصنوعی: آیا تو ای بزرگ، که معانی زیبا را از ستایش خود میگیری و نظمت را به زینت درمیآوری؟
هوش مصنوعی: به دلیل اینکه بدن تو به خاطر نور والا و روحی که داری به سجده در میآید، شایسته است که جسمت مورد احترام قرار گیرد.
هوش مصنوعی: اگر ویژگیهای طبیعی تو به هم نمیخورد، تو هم مانند دیگران شکل و ظاهری نمییافتی.
هوش مصنوعی: فلک (آسمان) به خاطر حفظ و بقای دولت تو همچون خانوادهای شده است، و به ناچار بر اصل و بنیاد خود تأکید میکند.
هوش مصنوعی: نخستین بخش به این معناست که ماه از حرکت اسب تو یاد گرفته و به این ترتیب، سریعتر از هر ستارهای به سفر میپردازد. به طور کلی، این بیان نشاندهنده سرعت و زیبایی حرکتی است که از اسب تو الهام گرفته شده و ماه را تحت تأثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی هشدار میدهد که مراقب نشانهها و آثار قوی زندگی باشیم. شاعر میگوید که فریب زیبایی یا قدرت ظاهری را نخوریم، چرا که ممکن است روزی آنچه که به نظر میرسد، به شکل ناخوشایندی در زندگی ما تأثیر بگذارد. در واقع، زیبایی و قدرت ممکن است در روزی خشم و آسیب به بار بیاورد، همانطور که شرارههای آتش میتوانند دلایل خطرناکی باشند.
هوش مصنوعی: دعای خوب و عمل صالح انسان، مانند آب حیات است که همچون شیر از بدن شتر به بیرون میآید.
هوش مصنوعی: بهش نگاه کن، سه میخی که در نعلش زدهاند را نمیبینی؟ برو ببین چطور دو پیکر را روی ماه نو قرار دادهاند.
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ، این وضعیت خوب و پرعزت تو ناشی از سرنوشت خوش و قدرت خالق برتر است.
هوش مصنوعی: اگر کسی با تو مخالف باشد، در وسعت دریا میداند که چطور باید تو را در تنگنا قرار دهد.
هوش مصنوعی: درون عنبر و خاکستر تفاوتی وجود دارد، هرچند که رنگ آنها مشابه است.
هوش مصنوعی: دو گوهری که یکی زر و دیگری سرب است، نشان میدهد که کسانی که فرق بین ارزشها را میشناسند، از زر برای ساخت کلاه پادشاهان استفاده میکنند و از سرب برای ساخت لنگر. این نشاندهنده درک عمیق از ارزشها و کاربرد صحیح آنها در زندگی است.
هوش مصنوعی: از نظر ظاهری و شکل، انسانها به هم شبیه هستند، اما بر اساس تقدیر از ابتدا، هیچکس نمیتواند همانند دیگری باشد.
هوش مصنوعی: بلی، نعامه و طوطی هر دو پرنده هستند، اما یکی از آنها به شکر علاقه دارد و دیگری به خاکستر.
هوش مصنوعی: همیشه تا زمانی که نور ماه از دل سنگ بیرون نیاید و چشمه خورشید از خاک خارج نشود، امید برای دستیابی به چیزهای ارزشمند وجود نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: با خوشحالی و پیروزی و سعادت از ثروت و نعمتها و زمان خود بهرهمند شو.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چگونه برخورم از وصل آن بت دلبر
که سوخت آتش هجرش دل مرا در بر
طمع کند که ز معشوق برخورد عاشق
بدین جهان نبود کار ازین مخالفتر
از آنکه عاشق نبود کسی که دل ندهد
[...]
فسانه گشت و کهن شد حدیثِ اسکندر
سخن نو آر که نو را حلاوتیست دگر
فسانهٔ کهن و کارنامهٔ به دروغ
به کار ناید رو در دروغ رنج مبر
حدیثِ آنکه سکندر کجا رسید و چه کرد
[...]
بنوبهار جوان شد جهان پیر ز سر
ز روی سبزه بر آورد شاخ نرگس سر
خزان جهان را عهد ار چه کرده بود کهن
بهار عهد جهان باز تازه کرد ز سر
هوا نشاند ببرگ شکوفه در، یاقوت
[...]
پلی شناس جهانرا و نو رسیده براو
مکن عمارت و بگذار و خوش ازو بگذر
کرا شنیدی و دیدی که مرگ دادامان
ز خاص و عام و بدو نیک و از صغیر و کبر
اگر هزار بمانی و گر هزار هزار
[...]
بفال سعد و خجسته زمان و نیک اختر
نشسته بودم یک شب بباغ وقت سحر
ز باختر شده پیدا سر طلایۀ روز
کشیده لشکر شب جوق جوق زس خاور
فلک چو بیضۀ عنبر نمود و انجم او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.