گنجور

 
ازرقی هروی

از آن دو عارض سوسن نمای لاله اثر

بنفشه‌وار فرو برده‌ام به زانو سر

ز فرقت رخ او بسکه خون همی بارم

بسان چشم همایست چشم من بصور

بنفشه رویم و سیمین سرشک از آنکه بتم

ز سیم خام برآرد همی بنفشۀ تر

عدوی عنبر و خصم شمامه گشتم ، از آنک

شمامۀ ز نخش گرد گیرد از عنبر

غلام آن لب چون گوهر بدخشانم

بدست صنع نهاده دروسی و دو گهر

لبش ز گوهر و بیجادۀ بدخشانی

بطبع لعل تر آمد بسی و شیرین تر

اگر بخون من بی گناه قصد کنی

مکن بتا ، حذر از خون بی گناه ، حذر

و گر ز داوری خون من نیندیشی

خدای عز و جل بس میان ما داور

اگر چه بی طربم در غم تو ، بس باشد

مدیح میر بسوی طرب مرا رهبر

امیر احمد بن عاصم آنکه همت او

همی گواژه زند بر بلندی محور

گمان من به حقیقت چنین بود که یکی‌ست

سخای او و طلب کرده‌های اسکندر

 
 
 
عنصری

چگونه برخورم از وصل آن بت دلبر

که سوخت آتش هجرش دل مرا در بر

طمع کند که ز معشوق برخورد عاشق

بدین جهان نبود کار ازین مخالفتر

از آنکه عاشق نبود کسی که دل ندهد

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

فسانه گشت و کهن شد حدیثِ اسکندر

سخن نو آر که نو را حلاوتی‌ست دگر

فسانهٔ کهن و کارنامهٔ به دروغ

به کار ناید رو در دروغ رنج مبر

حدیثِ آنکه سکندر کجا رسید و چه کرد

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
عسجدی

بنوبهار جوان شد جهان پیر ز سر

ز روی سبزه بر آورد شاخ نرگس سر

خزان جهان را عهد ار چه کرده بود کهن

بهار عهد جهان باز تازه کرد ز سر

هوا نشاند ببرگ شکوفه در، یاقوت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عسجدی
خواجه عبدالله انصاری

پلی شناس جهانرا و نو رسیده براو

مکن عمارت و بگذار و خوش ازو بگذر

کرا شنیدی و دیدی که مرگ دادامان

ز خاص و عام و بدو نیک و از صغیر و کبر

اگر هزار بمانی و گر هزار هزار

[...]

ازرقی هروی

بفال سعد و خجسته زمان و نیک اختر

نشسته بودم یک شب بباغ وقت سحر

ز باختر شده پیدا سر طلایۀ روز

کشیده لشکر شب جوق جوق زس خاور

فلک چو بیضۀ عنبر نمود و انجم او

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه