گنجور

 
عطار

ای هرشکنی از سر زلف تو جهانی

وی هر سخنی از لب جان‌بخش تو جانی

نه هیچ فلک دید چو تو بدر منیری

نه هیچ چمن یافت چو تو سرو روانی

خورشید که بسیار بگشت از همه سویی

یک ذره ندیده است ز وصل تو نشانی

یک ذره اگر شمع وصال تو بتابد

جان بر تو فشانند چو پروانه جهانی

زابروی هلالیت که طاق است چو گردون

با پشت دو تا مانده هرجا که کمانی

چون دایره بی پا و سرم زانکه تو داری

از دایرهٔ ماه رخ از نقطه دهانی

ارباب یقین ده یک‌یک ذره گرفتند

شکل دهن تنگ تو از روی گمانی

حرف کمرت همچو الف هیچ ندارد

زیرا که تو را چون الف افتاد میانی

مویی ز میان تو کسی می بنداند

گرچه بود آن کس به حقیقت همه دانی

در عشق تو کار همه عشاق برآمد

زیرا که خریدند به صد سود و زیانی

چون لاله دلم سوخته‌، تن غرقهٔ خون است

تا یافته‌ام گرد رخت لاله‌ستانی

چون حال من سوخته‌ دل تنگ درآمد

از جان رمقی مانده مرا باش زمانی

عطار جگرسوخته را بود دل تنگ

دل در سر کار تو شد او مانده زمانی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

گویم ز دل خویش دهانت کنم ای دوست

گوید نتوان کرد ز یک نقطه دهانی

گویم ز تن خویش میانت کنم ای ماه

گوید نتوان ساخت ز یک موی میانی

فرخی سیستانی

ای دوست به صدگونه بگردی به زمانی

گه خوش سخنی گیری و گه تلخ زبانی

چون ناز کنی ناز ترا نیست قیاسی

چون خشم کنی خشم ترا نیست کرانی

مانند میان تو و همچون دهن تو

[...]

قطران تبریزی

روزی که تو آن زلف پر از مشک فشانی

ما را ندهد هیچ کس از مشگ نشانی

زلف تو شکنج است و تو بازش چه شکنجی

جعد تو فشانده است تو بازش چه فشانی

گاه این زبر سیم کند غالیه سائی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

در کف دو زبانیست مرا بسته دهانی

گوید چو فصیحان صفت بیت زمانی

آن کودک عمری که بود کوژ چو پیری

و آواز برآورده چو آواز جوانی

ترکیب بدیعش ز جماد و حیوانست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

ای ترک زبهر تو دلی دارم و جانی

ور هر دو بخواهی به‌ تو بخشم به زمانی

با چون تو بتی زشت بود گر چو منی را

تیمار دلی باشد و اندیشهٔ جانی

از کوچکی ای بت که دهان داری گفتم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه