ای یک کرشمه تو غارتگر جهانی
دشنام تو خریده ارزان خران به جانی
آشفتهٔ رخ تو هرجا که ماهرویی
دلدادهٔ لب تو هر جا که دلستانی
گر از دهان تنگت بوسی به من فرستی
جانهای تنگ بسته برهم نهم جهانی
تو خود دهان نداری چون بوسه خواهم از تو
هرگز برون نگنجد بوس از چنین دهانی
چون تو میان نداری من با کنار رفتم
چون دست درکش آرد کس با چنان میانی
تو یوسفی و هر دم زلف تو از نسیمی
کرده روان به کنعان از مشک کاروانی
دیری است تا دل من از درد توست سوزان
آخر دلت نسوزد بر درد من زمانی
گفتی بخواه چیزی کان سودمندت آید
کز سود کردن تو نبود مرا زیانی
وقت بهار خواهم در نور شمع رویت
من کرده در رخ تو هر لحظه گلفشانی
عطار اگرت بیند یک شب چنان که گفتم
صد جان تازه یابد آنگاه هر زمانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و دلربایی معشوق میپردازد که برای شاعر همچون یک دزد جهانی است. شاعر از دشنامهایی که به او میزنند بیتوجه است و عشق و اشتیاقش را نسبت به معشوق ابراز میکند. او به وضوح بیان میکند که هیچ بوسهای به اندازه بوسه معشوق دلنشین نیست و به ساحتی فراتر از ارتباطات انسانی اشاره دارد. شاعر در حسرت وصلت و وصال معشوق است و دلش به خاطر درد فراق آتش میزند. همچنین از معشوق خواهش میکند که از دردش بیخبر نماند. در نهایت، او به شمع رور و زیبایی معشوق در بهار اشاره میکند و آرزو دارد که حتی عطار اگر شبانه زیبایی او را ببیند، جان تازهای یابد. در مجموع، این شعر به شدت عاشقانه و مملو از احساسات عمیق است.
هوش مصنوعی: ای زیبایی که با یک نگاه، قلبها را به تسخیر خود در میآوری، دشنامی که تو میدهی، به اندازهای بیارزش است که تنها شایستهی احمقهاست.
هوش مصنوعی: هرجا که زیبایی وجود داشته باشد، چهرهٔ تو باعث آشفتگی و دلباختگی شده است و هرجا که معشوقی یافت شود، لبهای تو دلانگیز به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: اگر از دهانت بوسهای به من بدهی، جانهای در تنگنای خود را به هم پیوند میزنم و جهانی میسازم.
هوش مصنوعی: تو خود لایق بوسه هستی، اما چون دهانی نداری، هرگز نتوانم بوسه را از تو بگیرم.
هوش مصنوعی: وقتی تو هیچ ارتباطی نداری، من با کنار میروم. چرا که اگر کسی مانند تو در میان باشد، ممکن است دست از تلاش بردارد.
هوش مصنوعی: تو مانند یوسف هستی و هر لحظه زلفهای تو به شیوهای از نسیمی در حال حرکت است، گویی که این زلفها به کنعان، مانند بویی خوش از مشک کاروانی میرسند.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که دل من به خاطر درد تو میسوزد، اما امیدوارم که دل تو نیز بر درد من روزی بسوزد.
هوش مصنوعی: گفتی خواستهای را بگو که برایت نافع باشد، زیرا از سود تو برای من هیچ زیانی نخواهد بود.
هوش مصنوعی: در زمان بهار، هر بار که شمع نورش را به سمت صورت تو میتاباند، زیبایی تو مانند گلها درخشان و دلانگیز میشود.
هوش مصنوعی: اگر عطار یک شب همچنان که گفتم را ببیند، صد جان تازه به دست خواهد آورد و در هر لحظه، این تجربه را با خود خواهد داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم مگر که ما را؛در دل به جای جانی
نه نه خطاست جانا جانی و زندگانی
یار گشاده زلفی دلبند شوخ چشمی
معشوق خوبروئی؛ دلدار خوش زبانی
برده سبق فراقت؛ از رنج بی نهایت
[...]
بختی نه بس مساعد یاری چنان که دانی
بس راحتی ندارم باری ز زندگانی
ای بخت نامساعد باری تو خود چه چیزی
وی یار ناموافق آخر تو با که مانی
جانی خراب کردم در آرزوی رویت
[...]
کردی نخست با ما عهدی چنان که دانی
ماند بدان که بر سر آن عهد خود نمانی
راندی به گوش اول صد فصل دلفریبم
و امروز در دو چشمم جز جوی خون نرانی
آن لابههای گرمت ز اول بسوخت جانم
[...]
ای باد روح پرور زنهار اگر توانی
امشب لطافتی کن آنجا گذر که دانی
در شو چو مهربانی در تیرگی زمانی
یابی مگر نشانی زان آب زندگانی
ره ره گذر بکویش دم دم نگر برویش
[...]
ای جان جان جانم تو جان جان جانی
بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی
پی میبرد به چیزی جانم ولی نه چیزی
تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی
بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.