ای روی تو فتنهٔ جهانی
مبهوت تو هر کجا که جانی
کرده سر زلف پر فریبت
از هر سر مویم امتحانی
در چشم زدی ز دست بر هم
چشمت به کرشمهای جهانی
ابروی تو رستها چو تیراست
بر زه که کند چنان کمانی
طراری را طراوتی نیست
با طرهٔ چون تو دلستانی
ندهد مه و مهر نور هرگز
بی عارض چون تو مهربانی
در دل بردن به خوبی تو
هرگز ندهد کسی نشانی
خورشید رخ تو را کند ذکر
هر ذره اگر شود زبانی
تا من سگ تو شدم نماندست
از قالب من جز استخوانی
من خاک توام مرا چنین خوار
در خون مفکن به هر زمانی
در عشق تو چستتر ز عطار
مرغی نپرد ز آشیانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت معشوقه اشاره دارد و شاعر در ابیاتی وصفناپذیر از عشق و دیوانگی خود برای او سخن میگوید. او معشوق را منبع فتنه و جاذبه میداند که هر کسی را مبهوت خود میکند. شاعر به سر زلف معشوق و زیبایی چشمانش اشاره میکند و میگوید که عشق او هیچ نشانی نمیگذارد جز دیوانگی و عشق بیپایان. او خود را در برابر معشوق خوار و ذلیل میبیند و میگوید که در این عشق، او به اندازه یک سگ در برابر معشوقش افتاده است. در نهایت، شاعر از وابستگی شدید و بینظیر خود به معشوق سخن میگوید و عشقش را عمیقتر از هر چیزی توصیف میکند.
هوش مصنوعی: ای چهرهات باعث آشفتگی و حیرت جهان است، هر کجا که بروی، جانها مبهوت زیباییات میشوند.
هوش مصنوعی: تو با هر رشتهی موی خود که فریبنده و دلرباست، مرا مورد آزمایش قرار دادهای.
هوش مصنوعی: چشم تو به قدری زیبا و دلربا است که به محض نگاه کردن به آن، تمام عالم تحت تأثیر زیباییات قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: ابروی تو به اندازهای زیبا و نازک است که میتواند به شکلی منحنی مانند کمان درآید.
هوش مصنوعی: زیبایی و تازگی یک مو را نمیتوان با زیبایی و جذابیتی که تو داری، مقایسه کرد.
هوش مصنوعی: نور و روشنی ماه و خورشید هرگز نمیتواند بدون وجود تو، که مهربان هستی، به وجود آید.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند نشانهای از خوبیهای تو را در دل دیگران ببرد.
هوش مصنوعی: اگر هر ذرهای زبان باز کند، در وصف چهرهی تو، مانند خورشید خواهد درخشید.
هوش مصنوعی: تا زمانی که من به درجهای از بندگی و خدمتگزاری تو رسیدم، از وجود من تنها چیزی که باقی مانده، استخوانی است.
هوش مصنوعی: من از تو دست برنمیدارم، مرا اینطور بیرحمانه در رنج و عذاب نگذاری، در هر لحظه.
هوش مصنوعی: در عشق تو، مثل پرندهای هستم که از لانهاش پرواز نمیکند و به زیباییات میپردازد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
آن جنگی مرد شایگانی
معروف شده به پاسبانی
در گردنش از عقیق تعویذ
بر سرش کلاه ارغوانی
بر روی نکوش چشم رنگین
[...]
ای چشم و چراغ آن جهانی
وی شاهد و شمع آسمانی
خط نو نبشته گرد عارض
منشور جمال جاودانی
بی دیده ز لطف تو بخواند
[...]
عشقست نشان بی نشانی
از خود چو برون شوی بدانی
ای غایت عیش این جهانی
ای اصل نشاط و شادمانی
گر روح بود لطیف روحی
ور جان باشد عزیز جانی
گفتی که چگونهای تو بیما
[...]
تا بشنیدم که ناتوانی
دلتنگ شدم چنانکه دانی
گفتم شخصی بدان لطیفی
افسوس بود به ناتوانی
افتاد ز هاتفی به گوشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.