نظری به کار من کن که ز دست رفت کارم
به کسم مکن حواله که به جز تو کس ندارم
منم و هزار حسرت که در آرزوی رویت
همه عمر من برفت و بنرفت هیچ کارم
اگرم به دستگیری بپذیری اینت منت
واگر نه رستخیزی ز همه جهان برآرم
چه کمی درآید آخر به شرابخانهٔ تو؟
اگر از شراب وصلت ببری ز سر خمارم
چو نیَم سزای شادی ز خودم مدار بیغم
که درین چنین مقامی غم توست غمگسارم
ز غم تو همچو شمعم که چو شمع در غم تو
چو نفس زنم بسوزم چو بخندم اشکبارم
چو ز کار شد زبانم بروم به پیش خلقی
غم تو به خون دیده همه بر رخم نگارم
ز توام من آنچه هستم که تو گر نهای نیَم من
که تویی که آفتابی و منم که ذرهوارم
اگر از تو جان عطار اثر کمال یابد
منم آنکه از دو عالم به کمال اختیارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق عاشقانه و غم ناشی از فراق میپردازد. شاعر از معشوقهاش میخواهد که به حال او نظری بیندازد و در قلبش را به روی او باز کند، چرا که جز او کسی را ندارد. او به حسرتهایش اشاره میکند که عمرش در انتظار دیدار معشوق گذشته است. شاعر از غم و درد خودش سخن میگوید و به شدت تحت تأثیر دوری معشوق است، به حدی که خود را شبیه شمعی میداند که در غم میسوزد. در نهایت، او بیان میکند که وجودش به واسطه معشوق است و بدون او هیچ نیست. این شعر بازتابی از عشق عمیق و وابستگی به معشوق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: به من نظری بیفکن و به حال من توجه کن، چون کار من خراب شده است. لطفاً کارم را به کسی دیگری نسپار، چرا که من جز تو هیچ کس دیگری ندارم که به او تکیه کنم.
هوش مصنوعی: من فردی هستم با هزاران حسرت، زیرا تمام عمرم به انتظار دیدن چهرهات گذشت و هیچ سودی از آن نبردم.
هوش مصنوعی: اگر به یاری من بیایی، از تو سپاسگزار میشوم و اگر نیایی، من از همه جهان جدا میشوم و به سمت برزخ میروم.
هوش مصنوعی: چقدر کم است در نهایت، به میخانهٔ تو بیایم؟ اگر از شراب وصالت قدری از حالت خماریم را بگیری.
هوش مصنوعی: اگر من شاد باشم، این شادی از خودم نیست. بیخیال باش، چون در این مقام، غم تو، مایهٔ غم من است.
هوش مصنوعی: من در غم تو مانند شمعی هستم که به خاطر ناراحتیام میسوزم. وقتی نفس میزنم، شعلهام در حال خاموشی است و اگر بخندم، چشمانم پر از اشک میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که از کار فرو میمانم و زبانم به سخن درنمیآید، به سوی جمعیتی میروم که غم تو در قلبم است و اشکهایم را به همه نشان میدهم.
هوش مصنوعی: من آنچه هستم به خاطر توست و اگر تو نباشی، من هیچ نخواهم بود. تو همچون آفتابی هستی و من فقط ذرهای در پرتوت.
هوش مصنوعی: اگر با تأثیرات تو، جان عطار به کمال برسد، من همان کسی هستم که از هر دو جهان، به بهترین شکل و با اختیار کامل زندگی میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نظری فگن به حالم که ز دست رفت کارم
به کسم مکن حواله که به جز تو کس ندارم
تو چو صاحب عطایی طلب منست از تو
چو تو غالبی بهر کس به تو خویش میسپارم
خبری اگر شنیدی ز جمال و حسن یارم
سر مست گفته باشد من از این خبر ندارم
شب و روز می بکوشم که برهنه را بپوشم
نه چنان دکان فروشم که دکان نو برآرم
علمی به دست مستی دو هزار مست با وی
[...]
به دکان میفروشان گروست هر چه دارم
همه خنبها تهی گشت و هنوز در خمارم
ز گریزپایی من چو خبر به خانه آمد
نتوان به خانه رفتن، که ز خواجه شرم دارم
ز جهانیان برآمد خبرم به میپرستی
[...]
قدحی بیار ساقی که ز تویه شرمسارم
سر آن ندارم اکنون که به زهد سر در آرم
من از آن میی که خوردم ز ازل به باد لعلت
بدو چشم نیم مستت که هنوز در خمارم
نروم به طعن دشمن ز درت به هیچ پانی
[...]
من و عشق و مستی عشق به جز این هنر ندارم
بجز این هنر چه باشد که ز خود خبر ندارم
بود از سر وصالش دل و فتنه جمالش
من و کنجی و خیالش سر شور و شر ندارم
ز در تو کی کشم پا مگر آنکه سر ببازم
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.