گنجور

 
عطار

از کمان ابروش چون تیر مژگان بگذرد

بر دل آید چون ز دل بگذشت از جان بگذرد

راست اندازی چشمش بین که گر خواهد به حکم

ناوک مژگان او بر موی مژگان بگذرد

باد وقتی آب را همچون زره داند نمود

کز نخست آید بر آن زلف زره‌سان بگذرد

در زمان آزاد گردد سرو از بالای خویش

گر به پیش قد آن سرو خرامان بگذرد

ماه‌رویا آفتاب از شرم تو پنهان شود

گر ز رویت سایه بر خورشید رخشان بگذرد

با توام خون نیزه گردان نیست، دور از روی تو

نیزه بالا خون ز بالای سرم زان بگذرد

تو ز آه من چو گردون فارغ و از هجر تو

آه خون آلودم از گردون گردان بگذرد

در دل عطار از عشقت چنان آتش فتاد

کز تف او آتش از بالای کیوان بگذرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۹۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
انوری

صبر کن ای تن که آن بیداد هجران بگذرد

راحت تن چون که بگذشت آفت جان بگذرد

خویشتن در بند نیک و بد مکن از بهر آنک

زشت و خوب و وصل و هجران درد و درمان بگذرد

روزگاری می‌گذار امروز از آن نوعی که هست

[...]

کمال خجندی

جمع باش ای دل که این وقت پریشان بگذرد

گرچه مشکل مینماید لیک آسان بگذرد

چشم یعقوب از نسیم پیرهن روشن شود

وز سر یوسف بلای چاه و زندان بگذرد

هیچ حالی را بقایی نیست بی صبری مکن

[...]

جهان ملک خاتون

روی زیبای تو گر بر ماه تابان بگذرد

شرم دارد از رخت افتان و خیزان بگذرد

گر ببیند عکس رویت پادشاه نیمروز

از شعاع روی تو حیران و سوزان بگذرد

مار افعی گر ببیند زلف پرتاب تو را

[...]

صائب تبریزی

بوسه چون محروم از آن لبهای خندان بگذرد؟

مور ما چون تلخکام از شکرستان بگذرد؟

می رساند رشته نسبت به آن زلف دراز

چشم من چون از سر خواب پریشان بگذرد؟

طوق هستی بر گرفت از گردنم داغ جنون

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
قصاب کاشانی

عمر چون بی آرزوی لعل جانان بگذرد

رهروی باشد که بی آب از بیابان بگذرد

آنکه خواهد طی نماید شاه‌راه عشق را

شرط آن باشد که اول گام از جان بگذرد

عشق روگردان ز تیر بی‌حد معشوق نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه