عمر چون بی آرزوی لعل جانان بگذرد
رهروی باشد که بی آب از بیابان بگذرد
آنکه خواهد طی نماید شاهراه عشق را
شرط آن باشد که اول گام از جان بگذرد
عشق روگردان ز تیر بیحد معشوق نیست
شهد پرقیمت شود چون از نیستان بگذرد
میتواند همچو اسکندر شود آیینهدار
خشکلب هرکس ز پیش آب حیوان بگذرد
دیده جای توست زین منظر قدم بیرون منه
سرو را کی دل برآید کز خیابان بگذرد
گر نهای آگه ز دلها بر کف آر آیینه را
غمزه را گو تا به خیل ناز از سان بگذرد
بس که گشتم ناتوان دارد نگه در دیدهام
آنقدر ضعفی که نتواند ز مژگان بگذرد
منع قصاب از تماشای جمال خود مکن
کی تواند بلبل از سیر گلستان بگذرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوع عشق و پیمودن راه آن میپردازد. شاعر بیان میکند که عمر بیخواست محبوب، مانند مسافری است که از بیابان بیآب عبور میکند. برای طی کردن راه عشق، باید از جان گذشت و هرچه عشق بیشتر میشود، ارزش آن نیز بالا میرود. همچنین، اشاره به قدرت و شجاعت در عشق دارد و میگوید که برای رسیدن به معشوق، باید از موانع عبور کرد. شاعر از درد و رنجی که در این مسیر متحمل میشود، سخن میگوید و اشاره میکند که نمیتوان از زیبایی و لذت عشق فرار کرد. در نهایت، به تمایل بلبل برای نزدیک شدن به گل اشاره میکند و اینگونه عشق و زیبایی را مرتبط میسازد.
هوش مصنوعی: اگر عمر بدون آرزوی عشق و محبوب بگذرد، فردی مانند مسافری خواهد بود که در بیابان بدون آب حرکت میکند.
هوش مصنوعی: کسی که میخواهد مسیر عشق را طی کند، باید از جان و دل خود بگذرد و نخستین قدم را با فداکاری بردارد.
هوش مصنوعی: عشق وقتی از معشوق دور میشود، مانند تیری است که بیحد و اندازه پرتاب شده است. اما وقتی که از نیستان عبور میکند، ارزشش مانند عسل گرانبها میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که از آب حیات بگذرد، میتواند همچون اسکندر، آئینهداری را در خود پرورش دهد و به اوج قدرت و عظمت برسد، حتی اگر ظاهری خشک و بیاحساس داشته باشد.
هوش مصنوعی: چشم من در جستجوی توست، پس از این منظر خارج نشو. چگونه میتواند دلی از جای خود برآید، وقتی سرو در حال گذر از خیابان است؟
هوش مصنوعی: اگر از دلها باخبر نیستی، آیینه را به دست بگیر و با زیباییات بگو تا فریب ناز را از جمعستان بگذرانید.
هوش مصنوعی: من به قدری در جستجوی تو گشتهام که حالا چشمانم به شدت ضعیف شدهاند، به طوری که اشکهایم هم نمیتوانند از مژگانم عبور کنند.
هوش مصنوعی: او را از تماشای زیباییاش منع نکن، زیرا چگونه ممکن است بلبل از تماشای گلستان بگذرد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صبر کن ای تن که آن بیداد هجران بگذرد
راحت تن چون که بگذشت آفت جان بگذرد
خویشتن در بند نیک و بد مکن از بهر آنک
زشت و خوب و وصل و هجران درد و درمان بگذرد
روزگاری میگذار امروز از آن نوعی که هست
[...]
از کمان ابروش چون تیر مژگان بگذرد
بر دل آید چون ز دل بگذشت از جان بگذرد
راست اندازی چشمش بین که گر خواهد به حکم
ناوک مژگان او بر موی مژگان بگذرد
باد وقتی آب را همچون زره داند نمود
[...]
جمع باش ای دل که این وقت پریشان بگذرد
گرچه مشکل مینماید لیک آسان بگذرد
چشم یعقوب از نسیم پیرهن روشن شود
وز سر یوسف بلای چاه و زندان بگذرد
هیچ حالی را بقایی نیست بی صبری مکن
[...]
روی زیبای تو گر بر ماه تابان بگذرد
شرم دارد از رخت افتان و خیزان بگذرد
گر ببیند عکس رویت پادشاه نیمروز
از شعاع روی تو حیران و سوزان بگذرد
مار افعی گر ببیند زلف پرتاب تو را
[...]
بوسه چون محروم از آن لبهای خندان بگذرد؟
مور ما چون تلخکام از شکرستان بگذرد؟
می رساند رشته نسبت به آن زلف دراز
چشم من چون از سر خواب پریشان بگذرد؟
طوق هستی بر گرفت از گردنم داغ جنون
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.