جمع باش ای دل که این وقت پریشان بگذرد
گرچه مشکل مینماید لیک آسان بگذرد
چشم یعقوب از نسیم پیرهن روشن شود
وز سر یوسف بلای چاه و زندان بگذرد
هیچ حالی را بقایی نیست بی صبری مکن
چون شب صحبت دراید روز هجران بگذرد
شاخ امیدت شود سر سبز و روی عیش سرخ
باز در جوی مودت آب حیوان بگذرد
در غم و شادی بباید ساختن با روزگار
زانکه از دور زمان هم این و هم آن بگذرد
تازه گردد باغ عیشت از نسیم اعتدال
بوی جانبخش بهار آید زمستان بگذرد
ای کمال از غربت و حرمان مشو غمگین که زود
محنت غربت نماند ذل حرمان بگذرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به دلگرمی و امیدواری اشاره دارد و به این نکته میپردازد که همواره مشکلات و سختیها، گذرا و موقتی هستند. شاعر با ذکر داستان یعقوب و یوسف، نشان میدهد که ناامیدی و غم در نهایت به آرامش و خوشحالی تبدیل خواهد شد. او تاکید میکند که هیچ حالتی دائمی نیست و بهتر است در مواجهه با ناراحتیها صبر پیشه کرده و از تغییرات روزگار ناامید نشویم. در نهایت، شعر بیان میکند که به مرور زمان، غمها و مشکلات نیز به فراموشی سپرده خواهند شد و باید به آینده امیدوار بود.
هوش مصنوعی: دلجمع کن ای دل، زیرا این زمان پر از اضطراب نیز سپری خواهد شد. هرچند که در ابتدا دشوار به نظر میرسد، اما بهتدریج آسانتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: چشم یعقوب با بوی خوش پیراهن یوسف روشن میشود و از مشکلات و سختیهایی که یوسف در چاه و زندان کشیده، عبور میکند.
هوش مصنوعی: هیچ حالتی به طور دائمی باقی نمیماند، بنابراین بیصبر نباش. چون شبِ گفتمان به پایان میرسد، روز جدایی نیز میگذرد.
هوش مصنوعی: امید تو مانند درختی سرسبز میشود و لذت زندگی همچون چهرهای سرخ، در جوی محبت و دوستی به زندگی و شادابی خواهد جوشید.
هوش مصنوعی: باید در هر شرایطی، چه خوشی و چه ناراحتی، با زمان کنار بیاییم، زیرا در گذر زمان، هر دو حالت بیمعنا میشوند و میگذرد.
هوش مصنوعی: باغ شادی تو با وزش نسیم مطلوب جوانه میزند و بوی خوش بهار به مشام میرسد و زمستان به پایان میرسد.
هوش مصنوعی: ای کاش از تنهایی و غم دوری ناراحت نشوی، زیرا به زودی سختیهای این تنهایی تمام خواهد شد و درد دوری به زودی به پایان میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صبر کن ای تن که آن بیداد هجران بگذرد
راحت تن چون که بگذشت آفت جان بگذرد
خویشتن در بند نیک و بد مکن از بهر آنک
زشت و خوب و وصل و هجران درد و درمان بگذرد
روزگاری میگذار امروز از آن نوعی که هست
[...]
از کمان ابروش چون تیر مژگان بگذرد
بر دل آید چون ز دل بگذشت از جان بگذرد
راست اندازی چشمش بین که گر خواهد به حکم
ناوک مژگان او بر موی مژگان بگذرد
باد وقتی آب را همچون زره داند نمود
[...]
روی زیبای تو گر بر ماه تابان بگذرد
شرم دارد از رخت افتان و خیزان بگذرد
گر ببیند عکس رویت پادشاه نیمروز
از شعاع روی تو حیران و سوزان بگذرد
مار افعی گر ببیند زلف پرتاب تو را
[...]
بوسه چون محروم از آن لبهای خندان بگذرد؟
مور ما چون تلخکام از شکرستان بگذرد؟
می رساند رشته نسبت به آن زلف دراز
چشم من چون از سر خواب پریشان بگذرد؟
طوق هستی بر گرفت از گردنم داغ جنون
[...]
عمر چون بی آرزوی لعل جانان بگذرد
رهروی باشد که بی آب از بیابان بگذرد
آنکه خواهد طی نماید شاهراه عشق را
شرط آن باشد که اول گام از جان بگذرد
عشق روگردان ز تیر بیحد معشوق نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.