پارسی جامه بخوانید غزلهای دری
که برید آمد و آورد زری فتح هری
غازه کن چهره به هر هفت که شاه غازی
غازیان را به غزا داد صلا حملهوری
نه همین فتح است هرات است تو را مژده وهم
که از این فتح بسی ملک دول شد سپری
همت شه نه به این فتح کمین شد مقصور
مکن ای وهم در این باب تو کوتهنظری
گر عزیمت کندش عزم جهان گیر به رزم
خنگ او بگذرد از بام ثریا و ثری
تیغ بر پشت نهد شیر فلک را چو به رزم
ناف هفتم ز پیش میکند آنجا سپری
به مثل صارم تیزش چو درآید به میان
از پسر قطع کند ربطه علاقه پدری
نیست بیجا که فلک منطقه دارد به میان
میکند بندگیش کرده مجره کمری
گر کند خصم تو در آب چو ماهی منزل
میکند آب به اجزای وجودش شرری
ور محب تو خورد زهر ز آب و حنظل
حاش لله که بودشان اثری جز شکری
صیت عدل تو چو گردید بلندآوازه
شد حصاری به عدم فتنه دور قمری
نوبتی گو بزند نوبت فتح و نصرت
تا کند رفع ز گوش فلک این رنج کری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من خواهی و اندوه دل من نبری
اینْت بیرحمی و بیمهری و بیدادگری
تو بر آنی که دل من ببری دل ندهی
من بدین پرده نیم، گر تو بدین پرده دری
غم تو چند خورم و انده تو چند برم
[...]
چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری
باز برگرد به بستان در چون کبک دری
تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری
که به چشم تو چنان آید، چون درنگری
آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد
زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری
تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری
زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری
می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک
[...]
گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری
گشت تابنده ز دریای معانی گهری
سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک
ملکالعرش عطا داد ملک را پسری
ملک باغ است و در آن باغ ملک سنجر هست
[...]
شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری
آنچنان کز دل عقل شدم جمله بری
خوشدلی شوخی چون شاخک نرگس در باغ
از در آنکه شب و روز درو در نگری
گرمی و تری در طبع هلاک شکرست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.