گنجور

 
عارف قزوینی

وادی عشق چو راه ظلمات آسان نیست

مرو ای خضر که این مرحله را پایان نیست

نیست یک دست که از دست تو بر کیوان نیست

نیست یک سر که ز سودای تو سرگردان نیست

بس که سر در خم چوگان تو افتاد چو گوی

یک نفر مرد به میدان تو سرگردان نیست

گر به دریای غم عشق تو افتد داند

نوح جز غرق خلاصیش از این طوفان نیست

ندهید از پی بهبودی من رنج طبیب

درد عشق است به جز مرگ ورا درمان نیست

خواست زاهد به خرابات نهد پا گفتم

سر خود گیر که این وادی اردستان نیست

شب هجر تو مرا موی سیه کرد سفید

عمر پایان شد و پایان شب هجران نیست

وقتی ای یوسف گم‌گشته تو پیدا گردی

که ز یعقوب خبر نی اثر از کنعان نیست

دل من خون شد و خونابه‌اش از دیده بریخت

تا بدانی ز توام راز درون پنهان نیست

تا گل روی تو ای سرو روان در نظر است

هیچ ما را هوس سرو و گل و بستان نیست

«ارنی»گویان مشتاق توام رخ بنما

«لن ترانی» نگو عارف پسر عمران نیست

 
 
 
سنایی

کفر و ایمان دو طریقیست که آن پنهان نیست

فرق این هر دو بنزدیک خرد آسان نیست

کفر نزدیک خرد نیست چو ایمان که بوصف

اهرمن را صفت برتری یزدان نیست

گهر ایمان جسته‌ست ز ارکان سپهر

[...]

سعدی

در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست

زرق نفروشم و زهدی ننمایم کان نیست

ای که منظور ببینی و تأمل نکنی

گر تو را قوت این هست مرا امکان نیست

ترک خوبان خطا عین صوابست ولیک

[...]

کوهی

هر که دیوانه رخسار پریرویان نیست

آدمی زاده مگوئید که او حیوان نیست

هر که چون شمع نسوزد نشود روشن دل

محرم وصل حریم حرم جانان نیست

کو بکو قرب در آن کوی که بارش ندهند

[...]

صائب تبریزی

آیتی چون خط مشکین تو در قرآن نیست

نقطه چون خال تو در دایره امکان نیست

محک آدمیان چهره گندم گون است

دست رد هر که بر این رنگ زند انسان نیست

دید تا قامت موزون ترا سرو سهی

[...]

نشاط اصفهانی

اگرت دیده و دل شیفته و گریان نیست

برو ای خواجه که در عشق ترا فرمان نیست

منظر دوست چرا از نظری اشک فشان

نوبهاریست که دروی اثر از باران نیست

روی بیگانه چو روز است ولی روز فراق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه