چند سوزیم ز داغ دل بیحاصل خویش
آه ازین داغ دل و وای ز دست دل خویش
هرکه در دست غمم دید بدین سوختگی
گفت بازآمده مجنون سوی سرمنزل خویش
میگدازد همه شب همنفسم شمع صفت
بسکه از آتش دل گرم کنم محفل خویش
دانه مهر ز آب و گل یاران ندمید
جای این دانه ندیدم بجز آب و گل خویش
اینچنین صید صفت کشته که اهلی افتاد
وه که بر گیردش از خاک مگر قاتل خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به شدت عاشق و دلباخته معشوق خود است و از حسرت و دردی که از دوری او میکشد سخن میگوید. او از اجل میخواهد تا مهلت بیشتری به او بدهد تا بتواند دامن معشوقش را ببوسد. همچنین، شاعر بیان میکند که اگر به دست معشوق کشته شود، شکایت از او بینتیجه است و تنها عشق در این میان باقی میماند. او به شدت تحت تأثیر زیبایی و شیرینی لب معشوق خود است و تصور میکند که در صورت نداشتن هوس و اشتیاق به آن لبها، هیچگاه این درد را نمیکشید. در پایان، او به مرگ و رنجی که از عشق میکشد اشاره میکند و به تصویر لالهای که از خاک میروید، اشاره دارد که نشان از پایداری عشق و زیبایی حتی در سختیها دارد.
هوش مصنوعی: ما چندین بار از درد بیثمر دل خود میسوزیم. آه از این درد دل و وای بر حال دل خود.
هوش مصنوعی: هر کسی که غم را در دستش حس کرد، به این سوختگی اشاره کرد و گفت که مجنون دوباره به خانهاش برگشته است.
هوش مصنوعی: همه شب، همدم من مانند شمع میسوزد و میلرزد، چون به خاطر آتش دل من، محفل خود را گرم نگه میدارم.
هوش مصنوعی: محبت و دوستی که از طبیعت و زندگی به وجود آمده، برای من معانی دیگری ندارد و جز همان زندگی و ارتباطات خودم چیزی نمیبینم.
هوش مصنوعی: به این ترتیب، شکارچیانی که مانند شکار در چنگال دشمنان افتادهاند، چه کسی میتواند آنها را از زمین بلند کند جز کسی که خودشان را به این وضعیت دچار کردهاند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر کسی پهلوی یاری به هوای دل خویش
ما گرفتار به داغ دل بیحاصل خویش
چند بینم سوی خوبان و دل از دست دهم
وقت آنست که دستی بنهم بر دل خویش
روزگاری سر من خاک درت منزل داشت
[...]
خواهم امروز عتابی بکنم با دل خویش
کز چه رو سعی کند در غم بی حاصل خویش
اگر آن سرو ببیند قد خود ر ا در آب
قدر ما را بشناسد چو شود مایل خویش
گفتم از زلف تو دل چون برهانم به شگفت
[...]
خجلت از خرده جان می کشم از قاتل خویش
نشود هیچ کریمی خجل ازسایل خویش!
دلی آباد نگردید ز معماری من
حاصلم لغزش پابود زآب و گل خویش
ره نبردم به دلارام خود از بی بصری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.