مسکینی ما را نتوان شرح و بیان کرد
مسکین تر از آنیم که تقریر توان کرد
کار می و معشوقه سراسر همه سودست
از کس نشنیدم که درین کار زیان کرد
المنه لله که در صید گه عشق
تیر تو مرا در صف عشاق نشان کرد
باور نکنم من که پری تو بحسن است
حسنی اگرش بود چرا از تو نهان کرد
شاید که دل کوه بفریاد در آید
امروز که اهلی ز غم عشق فغان کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان حال و وضعیت عاشقان میپردازد و میگوید که مسکینی و غم عشق را نمیتوان به درستی توصیف کرد. عشق و می نوشی، منبع سود و خوشبختی است و هیچکس از این عشق زیانی ندیده است. او با اشاره به تیر عشق که او را به جمع عاشقان معرفی کرده، میگوید که از زیبایی معشوقهاش شک دارد و در این شک به دنبال دلایل است. همچنین اشاره میکند که حتی کوهها هم از غم عشق به فریاد درآمدهاند، نشاندهنده شدت احساسات اوست.
هوش مصنوعی: ما آنقدر بیچاره و مستأصل هستیم که هیچ کلامی نمیتواند حال و وضعیت ما را توصیف کند، حتی بیش از آنکه بتوانیم به صورت واضح بگوییم چه میگذرد.
هوش مصنوعی: کار نوشیدن شراب و عشق ورزی با محبوب، همواره سودمند و پر خیر و برکت است. هرگز نشنیدم که کسی در این مسیر دچار ضرر شده باشد.
هوش مصنوعی: شکر و سپاس از خداوند که در دام عشق، تیر محبت تو مرا در جمع عاشقها قرار داد.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم باور کنم که زیبایی تو به خاطر موجودی خاص است. اگر واقعاً چنین خاصیتی داشته باشد، چرا آن را از من پنهان کردهای؟
هوش مصنوعی: شاید امروز دل کوه به صدا درآید، زیرا کسی به خاطر غم عشق فریاد میزند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترکی که همی بر سمن از مشک نشان کرد
یک باره سمن برگ به شمشاد نهانکرد
تا ساده زَنَخ بود همه قصد به دل داشت
واکنون که خط آورد همه قصد بهجان کرد
چون زلف به خم بود مرا پشت به خم کرد
[...]
هر جور که بر عاشق بیسیم توان کرد
امروز بتم بر من سرگشته چنان کرد
از بس که ستم کرد به من بر چو مرا دید
شرم آمدش از روی من و روی نهان کرد
گفتم که چنان کن که دلم خون شود از غم
[...]
زلف تو مرا بند دل و غارت جان کرد
عشق تو مرا رانده به گرد دو جهان کرد
گویی که بلا با سر زلف تو قرین بود
گویی که قضا با غم عشق تو قران کرد
اندر طلب زلف تو عمری دل من رفت
[...]
در کوی خرابات مرا عشق کشان کرد
آن دلبر عیار مرا دید نشان کرد
من در پی آن دلبر عیار برفتم
او روی خود آن لحظه ز من باز نهان کرد
من در عجب افتادم از آن قطب یگانه
[...]
انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد
زیرا که نه روییست کز او صبر توان کرد
امروز یقین شد که تو محبوب خدایی
کز عالم جان این همه دل با تو روان کرد
مشتاق تو را کی بود آرام و صبوری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.