گنجور

 
اهلی شیرازی

مسکینی ما را نتوان شرح و بیان کرد

مسکین تر از آنیم که تقریر توان کرد

کار می و معشوقه سراسر همه سودست

از کس نشنیدم که درین کار زیان کرد

المنه لله که در صید گه عشق

تیر تو مرا در صف عشاق نشان کرد

باور نکنم من که پری تو بحسن است

حسنی اگرش بود چرا از تو نهان کرد

شاید که دل کوه بفریاد در آید

امروز که اهلی ز غم عشق فغان کرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیر معزی

ترکی ‌که همی بر سمن از مشک نشان ‌کرد

یک باره سمن برگ به شمشاد نهان‌کرد

تا ساده زَنَخ بود همه قصد به ‌دل داشت

واکنون که خط آورد همه قصد به‌جان کرد

چون زلف به خم بود مرا پشت به‌ خم‌ کرد

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

هر جور که بر عاشق بی‌سیم توان کرد

امروز بتم بر من سرگشته چنان کرد

از بس که ستم کرد به من بر چو مرا دید

شرم آمدش از روی من و روی نهان کرد

گفتم که چنان کن که دلم خون شود از غم

[...]

عطار

زلف تو مرا بند دل و غارت جان کرد

عشق تو مرا رانده به گرد دو جهان کرد

گویی که بلا با سر زلف تو قرین بود

گویی که قضا با غم عشق تو قران کرد

اندر طلب زلف تو عمری دل من رفت

[...]

مولانا

در کوی خرابات مرا عشق کشان کرد

آن دلبر عیار مرا دید نشان کرد

من در پی آن دلبر عیار برفتم

او روی خود آن لحظه ز من باز نهان کرد

من در عجب افتادم از آن قطب یگانه

[...]

سعدی

انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد

زیرا که نه روییست کز او صبر توان کرد

امروز یقین شد که تو محبوب خدایی

کز عالم جان این همه دل با تو روان کرد

مشتاق تو را کی بود آرام و صبوری

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه