گنجور

 
ابوالحسن فراهانی

باورم آید اگر گوید جفا کمتر کنم

ساده لوحم هرچه میگویند من باور کنم

شمع سان خاکستر خود ریختم بر سر چرا

خویش را ممنون گلخن بهر خاکستر کنم

سر نهم بر خاک کوی او ازین پس چون نماند

قدرتی کان خاک را برگیرم و بر سر کنم

بس که لذت یافتم از خارخار عشق او

خار بر سر می نهم چون تکیه بر بستر کنم

دوستان گویند فکر دلبر دیگر بکن

کو دل دیگر که فکر دلبر دیگر کنم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حافظ

من نه آن رندم که تَرکِ شاهد و ساغر کنم

محتسب داند که من این کارها کمتر کنم

من که عیبِ توبه‌کاران کرده باشم بارها

توبه از مِی وقتِ گُل دیوانه باشم گر کنم

عشق دردانه‌ست و من غَوّاص و دریا میکده

[...]

نظام قاری

من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم

محتسب داند که من کاری چنین کمتر کنم

ایخوش آنساعت که صوفی موجزن در بر کنم

فخر بر جمله قدک پوشان بحرو برکنم

چند ازین رو جامه گردانم بدان روی دگر

[...]

امیرعلیشیر نوایی

در خرابات ار شبی میل قدح کمتر کنم

عذر آن را روزها اندر سر ساغر کنم

خواهم از داغ جفا وز زخم گردون لاله‌وار

خاک و خون بر سر کنم وز خاک و خون سر بر کنم

تا که در آتشگه دیر مغانم شعله‌سان

[...]

نظیری نیشابوری

چند در دل آرزو را خاک غم بر سر کنم

آتشی را تا به کی در زیر خاکستر کنم

چند بینم خواری و در سینه دزدم تیر آه

شعله را تا کی نگهبانی به بال و پر کنم

زاریم گویا اثر دارد که امشب بر درش

[...]

قدسی مشهدی

کی به غیر از دیدنش اندیشه دیگر کنم

چون نظر هرجا شوم گم، سر ز مژگان بر کنم

حال دل خاطرنشان او کنم روز وصال

گر دهد نظاره‌ام فرصت که چشمی تر کنم

چون خیال عافیت بندم، بسوزم خویش را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه