باورم آید اگر گوید جفا کمتر کنم
ساده لوحم هرچه میگویند من باور کنم
شمع سان خاکستر خود ریختم بر سر چرا
خویش را ممنون گلخن بهر خاکستر کنم
سر نهم بر خاک کوی او ازین پس چون نماند
قدرتی کان خاک را برگیرم و بر سر کنم
بس که لذت یافتم از خارخار عشق او
خار بر سر می نهم چون تکیه بر بستر کنم
دوستان گویند فکر دلبر دیگر بکن
کو دل دیگر که فکر دلبر دیگر کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسی عمیق و عاشقانه است. شاعر از درد و جفاهایی که میکشد سخن میگوید و به سادگی و اعتماد به دیگران اشاره میکند. او از عشق و تاثیر آن بر زندگیاش صحبت میکند و به نوعی خود را قربانی این عشق میداند. با پذیرش آنچه که بر سرش آمده، به مظلومیت و تسلیم در برابر عشق اشاره میکند. در نهایت، دوستانش توصیه میکنند که به فکر دلبر جدیدی باشد، اما شاعر به شدت به عشق قبلیاش وابسته است و نمیتواند به کسی دیگری فکر کند.
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید که ظلم و ستمش را کم میکند، من آسانلوحانه هر چه آنها بگویند را باور میکنم.
هوش مصنوعی: چرا خاکستر خود را بر سر میریزم چون که به خاطر نجات جان خود، از آتشگذشتهام را شکر میکنم؟
هوش مصنوعی: از این به بعد، وقتی که بر خاک کوی او سر به زمین بگذارم، دیگر قدرتی نخواهم داشت که آن خاک را بردارم و بر سر خود بگذارم.
هوش مصنوعی: آنقدر از عشق او لذت بردم که اکنون مانند این است که خارها را بر سر میگذارم، مانند وقتی که روی بستر راحت میشوم.
هوش مصنوعی: دوستان توصیه میکنند که به فکر معشوق دیگر باش، اما من چگونه میتوانم به معشوق دیگری فکر کنم در حالی که دل من همچنان به او وابسته است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من نه آن رندم که تَرکِ شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
من که عیبِ توبهکاران کرده باشم بارها
توبه از مِی وقتِ گُل دیوانه باشم گر کنم
عشق دردانهست و من غَوّاص و دریا میکده
[...]
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من کاری چنین کمتر کنم
ایخوش آنساعت که صوفی موجزن در بر کنم
فخر بر جمله قدک پوشان بحرو برکنم
چند ازین رو جامه گردانم بدان روی دگر
[...]
در خرابات ار شبی میل قدح کمتر کنم
عذر آن را روزها اندر سر ساغر کنم
خواهم از داغ جفا وز زخم گردون لالهوار
خاک و خون بر سر کنم وز خاک و خون سر بر کنم
تا که در آتشگه دیر مغانم شعلهسان
[...]
چند در دل آرزو را خاک غم بر سر کنم
آتشی را تا به کی در زیر خاکستر کنم
چند بینم خواری و در سینه دزدم تیر آه
شعله را تا کی نگهبانی به بال و پر کنم
زاریم گویا اثر دارد که امشب بر درش
[...]
کی به غیر از دیدنش اندیشه دیگر کنم
چون نظر هرجا شوم گم، سر ز مژگان بر کنم
حال دل خاطرنشان او کنم روز وصال
گر دهد نظارهام فرصت که چشمی تر کنم
چون خیال عافیت بندم، بسوزم خویش را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.