گنجور

 
یغمای جندقی

قربانت شوم؛

این مزد قاصدی است که آید ز کوی تو

کو را دوباره باز فرستم به سوی تو

دستخط مبارک فرق افتخارم به اختر سود، جیب و کنارم کان لعل و گهر و معدن شهد و شکر ساخت. خواستم جوابی لایق خطاب آن جان جهان عرضه دارم کاغذهای ولایت و کارسازی روندگان مجال و مهلت نداد، روسیاهم و عذرخواه، فرد:

از کرمت دور نیست گر بپذیری

عذر گناهی که عذر خواه ندارد

اینک روانه اند، به خواست خدا فردا عریضتی نیاز آمیز معذرت آمیز فدای خاک راهت خواهم کرد، زیاده فضولی است.