×
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۹۵
رویت به از آن آمد انصاف که میباید
با روی تو در عالم گر گل نبود شاید
با ما نفسی بنشین کان روی نکو دیدن
هم چشم کند روشن هم عمر بیفزاید
گر هر سر موی از من صاحبنظری باشد
[...]
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳
در باغ چو بالایت سروی نتوان دیدن
صد سرو فدا بادا هنگام خرامیدن
ای نور الهی را از روی شما عکسی
ما آینه صانع خواهیم پرستیدن
صبح از هوس رویت رفتم به گلستانها
[...]
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰
ترسا بچهای ناگه بر کف می گلناری
از صومعه باز آمد سرمست به عیاری
بنشست چو عیاران آن مونس غمخواران
از پسته خندان کرد آغاز شکر باری
افتاد ز عشق او در صومعه غوغایی
[...]
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲
معذورم اگر ورزم سودای چنین یاری
ای چشم ملامتگر بنگر به رخش باری
خامی که بدین صورت در کار نمیآید
او را نتوان گفتن جز صورت دیواری
گرد شکرت گردم کز وی مگسی رانم
[...]
همام تبریزی » مفردات » شمارهٔ ۳۵
نانش نه و خلق او را در هر دو جهان مهمان
ای دوست چنین باشد ایثار جوانمردان