گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

ای من زدو چشم نیم مستت مست

وزدست تو رفته عقل و دین از دست

بنشین که نسیم صبحدم برخاست

برخیز که نوبت سحر بنشست

با روی تو رونق قمر گُم شد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » قطعات » شمارهٔ ۱۹ - کتب واحد من الشعرا الیه فی طلب المداد

 

خواستم قطره سیاهی دوش

از که آنکس که نور دیده ماست

مهر گردون عالم آنکه رخش

در سیاهی شب چو مه پیداست

آنک اهل زمانه را در خور

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۱

 

آنک هستم ز خاک درگه او

من دلخسته روز و شب محروم

وطنش در میان جان منست

نی درون دل ار کنی معلوم

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۸

 

حرف سوم سه چون بیندازی

وانگاه دو حرف از ابروی تازی

در اول آن در آوری نامیست

گر زانک ترا بگفتنش کامیست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۵۴

 

آن یار که جان و دل گروگان ویست

صد بر سر قرض نه که نامش گردد

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۶۰

 

فرشی که فکندم از پی آرامش

پهلو چو بر آن نهی بدانی نامش

خواجوی کرمانی
 
 
sunny dark_mode