گنجور

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰

 

آهنگ سفر می‌کند آن ماه عذار

ای جان که نفس گیر شدی ناله برآر

در محملش آویز دلا همچو جرس

وزناله و فریاد زبان باز مدار

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱

 

یارب که در این دایرهٔ دیر مدار

باشی ز چنان زندگیی برخوردار

کایام شریف عیدش ار جمع کنند

سد عمر ابد به هم رسد بلکه هزار

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲

 

دانی شاها که مهر فرخنده اثر

تحویل حمل نمود و بودش چه نظر

تا روز نشاطت که به گلشن گذرد

هرروز فزونتر بود از روز دگر

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳

 

ای صیت معالجات تو عالم گیر

و آوازه تو کرده جهان را تسخیر

یارب که جدا مباد تا عالم هست

صحت ز تنت چو نور از بدر منیر

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۴

 

آن شمع که دوش بود تب تا سحرش

صحت پی رفع تب در آمد ز درش

تب از بدنش راه‌گریزی می‌جست

فصاد جهاند از ره نیشترش

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵

 

ای منشاء دانایی و ای مایه هوش

بفرست از آن که تا سحر خوردم دوش

بسیار نه ، کم نه، آن قدر بخش که من

هشیار نگردم و نمانم مدهوش

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۶

 

ای جان و تنم مطیع و شوق تو مطاع

رفتی و جدا زان رخ خورشید شعاع

هیهات که جان وداع تن کرد و نداد

چندان مهلت که تن شتابد به وداع

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۷

 

فن تو و سد هزار برهان کمال

شغل من و یک جهان خیالات محال

تو منزوی مدرسهٔ عالی فضل

من بیهده گرد راست بازار خیال

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۸

 

در نامه رقم ز خانه‌ای یافته‌ام

وز عنبر تر شمامه‌ای یافته‌ام

از شوق دمی هزار بارش خوانم

گویی تو که گنج نامه‌ای یافته‌ام

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۹

 

تا کار جهان به کام کس نیست مدام

عیش تو مدام باد و کار تو تمام

در مجلس عشرت تو غم خوردن دهر

یارب که بود چو روزه در عید حرام

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۰

 

تا در ره عشق آشنای تو شدم

با صد غم و درد مبتلای تو شدم

لیلی‌وشِ من، به حال زارم بنگر

مجنون زمانه از برای تو شدم

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۱

 

امشب همه شب ز هجر نالان بودم

با بخت سیه دست و گریبان بودم

قربان شومت دی به که همره بودی

کامشب همه شب به خویش گریان بودم

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۲

 

از آبله‌ای تازه گل باغ ارم

حاشا که شود طراوت روی تو کم

نی جوهر حسن لاله است از ژاله

نی زیور خوبی گل است از شبنم

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۳

 

ای آنکه به یکرنگی تو متصفم

در بندگیت مقرم و معترفم

با «فاف» و «ر» و « الف ،ب » و «ه » ز کرم

بفرست بدست «غین » و « لام» و « الفم»

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۴

 

تا کی ز مصیبت غمت یاد کنم

آهسته ز فرقت تو فریاد کنم

وقت است که دست از دهن بردارم

از دست غمت هزار بیداد کنم

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۵

 

رخسار تو ای تازه گل گلشن جان

کز آبله شبنمی نشسته ست بر آن

لاله ست ولی آمده با ژاله قرین

ماهی‌ست ولی کرده به سیاره قران

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۶

 

تا بود چنین بود و چنین است جهان

از حادثه دهر کرا بود امان

بلقیس اگر به ملک جاویدان رفت

جاوید تو مانی ای سلیمان زمان

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۷

 

خورشید که هست شمسهٔ هفت ایوان

خواهی که بگویمت که چون گشت عیان

زد رفعت شاه خیمه بیرون از چرخ

ماندش ز ستون خیمه بر چرخ نشان

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۸

 

در نفی رخت شمع شبی راند سخن

روزش دیدم گرفته کنجی مسکن

مانندهٔ عاصیی که در روز جزا

با روی سیاه سر برآرد ز کفن

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۹

 

ای مدت شاهی جهان مدت تو

در عید سرور خلق از دولت تو

گر عید تواند که مجسم گردد

آید ز پی تهنیت خلعت تو

وحشی بافقی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode