گنجور

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۱ - یک تشبیه جالب

 

بنگر به گردن کج و چشمان احولش

گویی به قعر چاه نگه می‌کند خروس

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۵ - ضلال مبین

 

دیدم به بصره دخترکی اعجمی نسب

روشن نموده شهر به نور جمال خویش

می‌خواند درس قرآن در پیش شیخ شهر

وز شیخ دل ربوده به غنج و دلال خویش

می‌داد شیخ‌، درس ضلال مبین بدو

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۴ - گله از قوام‌السلطنه

 

من با تو حق صحبت دیرینه داشتم

گنجی نهان ز مهر تو در سینه داشتم

با دوستان خواجه مرا بود دوستی

وز دشمنان خواجه به دل کینه داشتم

در شادی و مصیبت و در عزل و در عمل

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۶ - نسب‌نامه بهار

 

منت خدای را که من از نسل برمکم

بتوان شمرد جد و پدر تا فرامکم

جز خاندان حیدر کرار در جهان

یک خانواده نیست به تعظیم‌، هم تکم

در ملک خویش و در همه آفاق‌، مشتهر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۰ - سیاست

 

چون پیشه‌ای شدست سیاست به‌ملک ری

شایدکه هیچ نارم ازین پیشه بر زبان

از خوان و از خورش بکشم دست ناشتا

چون اوفتد یکی مگس اندر میان خوان

از تشنگی بمیرد اگر شیر بنگرد

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۵۳ - در مرثیه و تاریخ فوت ملک‌الشعرا صبوری

 

گفتم به‌ دل چرا طربت شد بدل به غم

گفتا پس از صبوریم از دل طرب مخواه

گفتم چه ‌خواهی‌ از دل ‌و جان بعد او بگوی

گفتا ز جان و دل‌، جز رنج و تعب مخواه

گفتم سبب چه شد که به غم مبتلا شدی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۶۰ - در وحدت وجود

 

چندین هزار آینه بینی پر از نقوش

گر برنهی برابر یکدیگر آینه

چون نیک بنگری همهٔ نقش‌ها یکی‌ست

بر تو یکی هزار نماید هر آینه

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۶۴ - جواب روزنامه انگلیسی شرق نزدیک

 

گویند مرکز وطن ما بود خراب

از بس فساد و خدعه در آنجا گرفته جای

انکار ازین فساد نداریم و روشن است

تاربکی و خرابی این ملعنت ‌سرای

لیکن خدا گواست که در مهد عافیت

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۰ - شیر باش نه کژدم

 

تندی مکن که رشتهٔ چل ساله دوستی

در حال بگسلد چو شود تند آدمی

هموار و نرم باش که شیر درنده را

زیر قلاده برد توان با ملایمی

مرد اراده باش که دیوار آهنین

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۸ - لغز

 

آن خوبروی دلبر همچون سبیک زر

آمد به مجلس اندرو بنشست پیش روی

لعلش به لب مزیدم طعم شراب داد

بی‌دردسر شرابی در صندلین سبوی

آتش بر او گرفتم بوی عبیر داد

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » توپ روس

 

اردیبهشت نوحه و آغاز ماتم است

ماه ربیع نیست که ماه محرم است

گر باد نوبهار وزد اندرین ربیع

همچون محرم‌ از چه‌ جهان غرق‌ ماتم‌ است

در عاشر محرم اگرکشته شد حسین

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۹۰ - نیکنامی

 

چون برکه‌های دشت عرب دان تو حال خلق

گاهی ز آب پر شود و نوبتی تهی

این برکهٔ حیات مسلم تهی شود

از آب زندگانی و از فر و فرهی

دیر است و زود مرگ نباشد از آن گریز

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۱ - بهشت خدا

 

اِمْشَوْ دَرِ بِهشتِ خُدا وٰایَهُ پِنْدَرِیٖ

ماهِر عُرُس مِنَن شو آرایه‌ پندری

او زهره گَه مِگی خَطِرِیْ ماهِ رِه مِخَهْ

واز مُوشْتِری به زهره خَطِرْ خوایَهْ پِنْدَری

ماه تِمُوم‌، یوسفَ وُ زهره کنج ابر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » اشعار محلی » شمارهٔ ۸ - غزل

 

بالای نقره زلف سیارکله پا مکن

ای نازنین بشهر شلق شوربپا مکن

مثل همه بما مکنی ابروت تروش

ایکار ر با همه بکن اما بما مکن

خون کزد چشمای تو دلم ر وحیا نکرد

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode