گنجور

هلالی جغتایی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳

 

تخت مرصع گرفت شاه ملمع بدن

جیب مرقع درید شاهد گل‌پیرهن

ساغر سیمین شکست ساقی زرین قدح

پیکر پروانه سوخت شمع زمرد لگن

آتش موسی گرفت در کمر کوهسار

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

راه وفا پیش گیر، کان ز جفا خوشترست

گرچه جفایت خوشست، لیک وفا خوشترست

روی چو گل برگ تو از همه گلها فزون

کوی چو گلزار تو از همه جا خوشترست

هجر بتان ناخوشست، سرزنش خلق نیز

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

تا ز خط عنبرین حسن تو شد بیش تر

عاشق روی توام بیشتر از پیش تر

ای بتو میل دلم هر نفسی بیشتر

خوبی تو هر زمان بیشتر از پیش تر

پرسش اگر میکنی عاشق درویش را

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۰

 

وای! که جانم نشد از غم هجران خلاص

کاش اجل در رسد تا شوم از جان خلاص!

جمله اسیر تواند، وه! چه عجب کافری!

کز غم عشق تو نیست هیچ مسلمان خلاص

بسته زلف توایم، رستن ما مشکلست

[...]

هلالی جغتایی
 
 
sunny dark_mode