گنجور

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

دل به چین زلف بندم چین ابرو چون بپاید

زآن که چیزی کان نپاید، دل به او بستن نشاید

گفتمش بنشین زمانی تا مگر سیرت به بینم

گفت چون خورشید بنشیند دگر کی رخ نماید

ای که می گویی شبت را روزی از پی هست، یا رب

[...]

ابوالحسن فراهانی
 
 
sunny dark_mode