گنجور

 
وحشی بافقی

دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم

ترسم که شوی غافل و در دام بمیرم

خواهم که شوم ازنظر لطف تو غایب

هر چند که پر دردم و بسیار حقیرم

گر آب فراموشی ازین بیشتر آید

ترسم که فرو شوید از آن لوح ضمیرم

جان کرد وداع تن و برخاست که وحشی

بنشین تو که من در قدم موکب میرم

 
 
 
شمارهٔ ۲۹۲ به خوانش محمدرضا خوشدل
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عرفی

من کیستم آن سالک کونین مسیرم

کز بیخته جوهر قدس است خمیرم

در صفحه تصویر جلال است مثالم

در پرده تقدیر محال است نظیرم

چون حسن کشد جام صفا رنگ شرابم

[...]

حزین لاهیجی

آن طایر قدسم که چکد خون ز صفیرم

با درد و غم عشق سرشتند خمیرم

مرغان اولی الاجنحه گردند خروشان

چون بال گشاید ز سر سدره صفیرم

خم گشته قدم، حلقه زنجیر جنون است

[...]

آذر بیگدلی

من کیستم، آن درد کش صاف ضمیرم؛

کز لای خم و رشحه ی خمر است خمیرم!

در جرگه ی ارباب هنر، نیست مثالم؛

در حلقه ی اصحاب نظر، نیست نظیرم

در خرقه ی مجنون که بود پوست، پلاسم؛

[...]

میرزا حبیب خراسانی

من نیستم آنکس که کند خواب اسیرم

وز خواب رود سوی فلک بانگ نفیرم

من از قدح می نفس خواب بگیرم

«من جهد کنم بی اجل خویش نمیرم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه