زاهد نشُسته دست ز تن جانت آرزوست؟
جان را فدا نساخته جانانت آرزوست؟
نازرده پای در طلب از زخم نیش خار
سیر گل و صفای گلستانت آرزوست؟
چون کودکان بیخبر از راه و رسم و عشق
روز وصال بی شب هجرانت آرزوست؟
بیرون نکرده دیو طبیعت ز ملک تن
اهریمنا، نگین سلیمانت آرزوست؟
از خسروان ملک بقا خلعت وجود
بی ترک برگ عالم امکانت آرزوست؟
یک ره کمر نبسته به خدمت چو بندگان
همواره قرب حضرت سلطانت آرزوست؟
وحدت خیال بیهده تا کی، عبث چرا
حور و قصور و کوثر و غلمانت آرزوست؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر آرزوهای خود را بیان میکند و به نوعی حسرت و longing اشاره دارد. او به زاهدی اشاره میکند که در تلاش برای رهایی از زندگی دنیوی است و آرزوی جان فدای محبوبش را دارد. شاعر آرزو میکند که بتواند از زخمهای زندگی آزاد شود و به گلستانی از صفا برسد. همچنین، او به سادگی و بیخبری کودکان از عشق و جدایی اشاره میکند و خواهان وصال بدون هجران است. شاعر همچنین از دیو طبیعت و عدم دستیابی به نیکیهای الهی صحبت میکند و به آرزوی مقام و قرب در بارگاه الهی اشاره میکند. در نهایت، او از وحدت خیال و آرزوی دنیا و نعمتهای بهشتی سخن میگوید. کل اشعار روحیهای عمیق و طلبی همیشگی از حقیقت و عشق الهی را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: آیا زاهد برای به دست آوردن روحات، دست از تن خود کشیدهای؟ آیا جان را فدای آن نکردهای که به حقیقت، به دنبال آرزوی جانانت هستی؟
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و خوشبویی گلستانت، با وجود زخمهایی که در راه به دست آوردهام، هنوز هم به دنبال تو هستم.
هوش مصنوعی: برای کسی که هنوز از پیچیدگیها و پیچیدگیهای عشق بیخبر است، روزی که با محبوب خود همراه باشد، آرزویی بزرگ و شیرین است که از دوری و جدایی بیخبر است.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که دیو طبیعت هنوز نتوانسته است ما را از دنیای جسم و بدن خود جدا کند و در عین حال، آنچه که ما آرزو داریم، مشابه گوهر و نگینی است که در دست سلیمان قرار داشت. به نوعی، این بیانگر یک نوع آرزوی عمیق برای دستیابی به مقام و فضیلتهای معنوی برتر است.
هوش مصنوعی: آیا تو از پادشاهان جاودانی که میراث وجود را به تو عطا کردهاند، آرزوی برگشت به این جهان را داری؟
هوش مصنوعی: آیا میتوان بدون اینکه خود را برای خدمت آماده کرده باشیم، همیشه در ذهن آرزوی نزدیک شدن به مقام و منزلت پادشاهی را داشته باشیم؟
هوش مصنوعی: تا کی باید به خیالهای بیفایده ادامه داد؟ چرا به آرزوی چیزهایی همچون حور، کاخ و نهر کوثر و خدمتگزاران خوشچهره پیوسته دل ببندیم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
ای ترک جان نکرده و جانانت آرزوست
زنار نابریده و ایمانت آرزوست
در هیچ وقت خدمت مردی نکردهای
و آنگه نشسته صحبت مردانت آرزوست
از جان برون نیامده جانانت آرزوست
زنار نابریده و ایمانت آرزوست
بر درگهی که نوبت ارنی همی زنند
موری نهای و ملک سلیمانت آرزوست
موری نهای و خدمت موری نکردهای
[...]
آدم نه ای و روضه رضوانت آرزوست
خاتم نه ای و دست سلیمانت آرزوست
زنهار سر مپیچ ز چوگان حکم او
چون گوی اگر سراسر میدانت آرزوست
چشم طمع به ملک سکندر مکن سیاه
[...]
از جان برون نیامده جانانت آرزوست
زنار نابریده و ایمانت آرزوست
فرعون وار لاف اناالحق همی زنی
آنگاه قرب موسیِ عمرانت آرزوست
می ناچشیده حالت مستانت آرزوست؟
رسوا نگشته حلقه زلفانت آرزوست؟
ناورده رو به مقصد و ننهاده پا به راه
قرب مقام و قطع بیابانت آرزوست؟
یوسف صفت نگشته به زندان غم اسیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.