بود چون زلف شب، گیسوی شوخ می پرست من
که هرگز یک سر مویش نمی آید به دست من
من آن پیمانه ام کز کثرت موج تنک ظرفی
بود گوش حباب می بر آواز شکست من
در اقلیم بنای خلقت آن برگشته ایامم
که شام آخر دنیا، بود صبح الست من
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
بود چون زلف شب، گیسوی شوخ می پرست من
که هرگز یک سر مویش نمی آید به دست من
من آن پیمانه ام کز کثرت موج تنک ظرفی
بود گوش حباب می بر آواز شکست من
در اقلیم بنای خلقت آن برگشته ایامم
که شام آخر دنیا، بود صبح الست من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.