گنجور

 
طغرای مشهدی

شورشی از هایهای گریه می خواهد دلم

یک نمکچش از صدای گریه می خواهد دلم

زیستن بی گریه دشوار است بر ارباب درد

زندگی تا انتهای گریه می خواهد دلم

سرکشی دارد ز چشم اشکبارم هر نفس

ناله را زنجیر پای گریه می خواهد دلم

دل به چندین دانه اشک از دیده ام راضی نشد

خرمنی در آسیای گریه می خواهد دلم

رهنمای خنده چون ساغر مرا دلچسب نیست

همچو مینا، رهنمای گریه می خواهد دلم

گر نیاید آب از سرچشمه پی در پی، چه حظ؟

گریه دایم از قفای گریه می خواهد دلم