آن وحشی ام که هرگز، آرام را ندیدم
با دانه برنخوردم تا دام را ندیدم
دل گفت آن پریوش، استاده بر لب بام
رفتم به کوچه گردی، آن بام را ندیدم
در راه کعبه وصل، کز هر طرف صفا بود
کردم چو آینه سعی، احرام را ندیدم
گفتا که می فرستم، یک بوسه ات به پیغام
من بوسه از که گیرم، پیغام را ندیدم
رفتم به دشت کآید بهرام گور پیشم
گوری به پیشم آمد، بهرام را ندیدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از تجربههای خود در زندگی میگوید. او به نوعی بیقراری و آشفتگی اشاره دارد که هیچگاه آرامش را احساس نکرده است. او به جستجوی عشق و زیبایی میپردازد، اما در نهایت میبیند که هر آنچه میخواسته، به شکلهای مختلف از او دور بوده و هرگز نتوانسته به هدفش برسد. او همچنین در مسیرهایی که برای رسیدن به معشوق طی کرده، به ناکامی و فقدان مواجه شده و به دنبال نشانهها و پیغامها میباشد، اما هر بار موانع و عدم دسترسی مانع او شدهاند. در نهایت، او تعبیر میکند که حتی در جستجوی چیزهایی که برایش مهم بودند، به طور مداوم از آنها دور مانده است.
هوش مصنوعی: من موجودی وحشی هستم که هیچگاه آرامش را تجربه نکردهام و قبل از اینکه دامها را ببینم، با دانهها آشنا نشدهام.
هوش مصنوعی: دل به یاد آن دختر زیبا گفت که وقتی بر لبه بام ایستاده بود، به خیابان رفتم و دیگر نتوانستم آن بام را ببینم.
هوش مصنوعی: در مسیر رسیدن به عشق و حقیقت، که به سمت کعبه میرود و در آنجا صفا و پاکی از هر سو به چشم میخورد، حواسم به ظواهر و آداب، همچون احرام، نبود و فقط در تلاش و پاکی دل خود بودم.
هوش مصنوعی: گفت که من یک بوسه برایت میفرستم، اما نمیدانم این بوسه را از چه کسی بگیرم، چون پیغام را ندیدم.
هوش مصنوعی: به دشت رفتم و انتظار دیدن بهرام گور را داشتم، اما تنها قبری در مقابل من ظاهر شد و نتوانستم بهرام را ببینم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.