گنجور

 
طغرای مشهدی

آمد بهار و موسم گلگشت باغ شد

گلبن برای اهل طرب چلچراغ شد

سر از دریچه کرد برون آن بهار حسن

هر کوچه از نسیم رخش کوچه باغ شد

گفتا چه رنگ می شوم از خوردن شراب

گفتم به رنگ لاله تر، بی دماغ شد!

از بس تنش چو صفحه آیینه صاف بود

بر هر کجا که دست نهادیم، داغ شد

طغرا چه سود وصل، زمانی که اصل عمر

در راه آن پری، همه صرف سراغ شد