رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۵۶
وز چکاوک نوف بینی رستخیز
دشت برگیرد بدان آوای تیز

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۵۷
چون گل سرخ از میان پیلگوش
یا چو زرین گوشوار از خوب گوش

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۵۸
شیر خشم آورد و جست از جای خویش
و آمد آن خرگوش را الفغده پیش

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۵۹
ابله و فرزانه را فرجام خاک
جایگاه هر دو اندر یک مغاک

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶۰
موی سر جغبوت و جامه ریمناک
از برون سو باد سرد و بیمناک

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶۱
زد کلوخی بر هباک آن فزاک
شد هباک او به کردار مغاک

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶۲
از دهان تو همی آید غشاک
پیر گشتی ریخت مویت از هباک

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶۳
خشم آمدش و همان گه گفت: ویک
خواست کورا برکند از دیده کیک

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶۴
ماده گفتا: هیچ شرمت نیست، ویک
بس سبکباری، نه بد دانی، نه نیک

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶۵
دم سگ بینی ابا بتفوز سگ
خشک گشت، کش نجنبد هیچ رگ

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶۶
چون فراز آید بدو آغاز مرگ
دیدنش بیگار گرداند مجرگ

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶۷
ایستاده دیدم آن جا دزد و غول
روی زشت و چشمها همچون دو غول

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶۸
چون که زن را دید فغ، کرد اشتلم
همچو آهن گشت و نداد ایچ خم

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶۹
تا به خانه برد زن را با دلام
شادمانه زن نشست و شادکام

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۷۰
نزد آن شاه زمین کردش پیام
دارویی فرمود زامهران به نام

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۷۱
بس که برگفته پشیمان بودهام
بس که بر ناگفته شادان بودهام

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۷۲
کرد باید مر مرا و او را رون
شیر تا تیمار دارد خویشتن

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۷۳
پس شتابان آمد اینک پیرزن
روی یکسو، کاغه کرده خویشتن

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۷۴
زش ازو پاسخ دهم اندر نهان
زش به بیداری میان مردمان

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۷۵
چون بگردد پای او از پایدان
خود شکوخیده بماند هم چنان
