رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۳۶
چون که نالنده بدو گستاخ شد
تن درستی آمد و درواخ شد

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۳۷
کرد روبه یوزواری یک زَغَند
خویشتن را زان میان بیرون فگند

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۳۸
مرد دینی رفت و آوردش کَنَند
چون همی مهمان درِ من خواست کند

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۳۹
گنبدی نهمار بر برده، بلند
نه ستونش از برون، نه زیر بند

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۴۰
روز جستن تازیانی چون نوند
روز دن چون شست ساله سودمند

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۴۱
روز جستن تازیانی چون نوند
بیش باشد تا تو باشی سودمند

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۴۲
گر بزان شهر با من تاختند
من ندانستم چه تنبل ساختند؟

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۴۳
نان آن مدخل ز بس زشتم نمود
از پی خوردن گوارشتم نبود

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۴۴
گفت دینی را که: این دینار بود
کین فراکن موش را پروار بود

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۴۵
زن چو این بشنیده شد خاموش بود
کفشگر کانا و مردی لوش بود

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۴۶
سرخی خفچه نگر از سرخ بید
معصفر گون، پوشش او خود سفید

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۴۷
چون کشف انبوه غوغایی بدید
بانگ وژخ مردمان، خشم آورید

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۴۸
سر فرو بردم میان آبخور
از فرنج منش خشم آمد مگر

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۴۹
خور به شادی روزگار نوبهار
می گسار اندر تکوک شاهوار

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۵۰
داشتی آن تاجر دولت شعار
صد قطار سار اندر زیر بار

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۵۱
مرد مزدور اندر آغازید کار
پیش او دوستان همی زد بی کیار

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۵۲
آشکوخَد بر زمین هموار بر
همچنان چون بر زمین دشوار بر

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۵۳
از تو دارم هر چه در خانه خنور
وز تو دارم نیز گندم در کنور

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۵۴
گرسنه روباه شد تا آن تبیر
چشم زی او برده، مانده خیر خیر

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۵۵
آتشی بنشاند از تن تفت و تیز
چون زمانی بگذرد، گردد گمیز
