ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان
این کار به زر چو زر نخواهد شد

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان
زر اگر مایل خران نشدی
حلقه فرج استران نشدی

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان
صبر با عشق بس نمیآید
یار فریادرس نمیآید
دل به کاری که پیش مینشود
یک قدم باز پس نمیآید

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان
نومید مشو اگر چه امید نماند
کس در غم روزگار جاوید نماند

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان
خورشید رخا ز روی ناخرسندی
چون سایه به هر خسی همی پیوندی
من در غم تو چرا بر میگریم و تو
بر من ز سر طنز چو گل میخندی

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان
بعد از این دست ما و دامن دوست
پس از این گوش ما و حلقه یار

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان
معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان
بیا که عاشق رنجور را خریداریم
فتادگان جهان را به لطف برداریم

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان
ماه از رخ تو شکست هنگامه خویش
گل روی تو دید چاک زد جامه خویش
بالای تو خواند سرو را قامت خویش
مشک از خط تو در آب زد نامه خویش

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان
ای مست هلا خیز که هنگام صبوح است
هر دم که درین حال زنی دام فتوح است

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان
افتاد مرا ز عشق کاری و چه کار
زد در دل من زمانه خاری و چه خار

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان
خال ستم زمانه می بین و مپرس
از رنگ رخم نشانه میبین و مپرس
احوال درون خانه از من مطلب
خون بر در آستانه میبین و مپرس

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان
هم باز خورد به تو بلایی آخر
واندر تو رسد ز من دعایی آخر
درد دل من چنین نماند پنهان
سر بر کند این درد به جایی آخر

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان
از دور بدیدم آن پری را
آن رشک بتان آزری را
در مغرب زلف عرض داده
صد قافله ماه و مشتری را

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان
هر شب گردد خیال او گرد دلم
الحق ز مراعات خیالش خجلم

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۸ - آمدن کنیزک روز پنجم به حضرت شاه
مخالفان تو موران بدند، مار شدند
برآور از سر موران مارگشته، دمار
مکن درنگ و ازین پیش روزگار مبر
که اژدها شود ار روزگار یابد مار

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۹ - داستان صیاد و سگ و انگبین و مرد بقال
اقب ساط شرس شمردل
موجد الفقره رخو المفصل
له اذا ادبر لحظ المقبل
کانما ینظر من سجنجل
یقعی جلوس البدوی المصطلی
[...]

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۹ - داستان صیاد و سگ و انگبین و مرد بقال
چو پایان نبینی ز سر فتنه را
به پایان ز پای اندر آرد سرت
