×
جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۱
ایدل چو زوصل یار مأیوس شدی
با محنت و درد هجر مأنوس شدی
پا تا به سرت گشته نهان در گل داغ
گلشن تن خود به رنگ طاووس شدی
جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۲
افسوس که فیض از دل آگه نبری
راهی به خود از همت کوته نبری
از خویش برون خرام و در منزل باش
ناکرده سفر ز خود به خود ره نبری
جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۳
عشق جانکاه را ز دستت ندهی
هشدار این راه را ز دستت ندهی
در ناله بکوش تا نفس در قفس است
سررشتهٔ آه را ز دستت ندهی
جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۴
نسبت به خودت عقل و تمیزی ندهی
یعنی در قیمتت پشیزی ندهی
فردا بازار خودفروشی است کساد
امروز بهار خویش چیزی ندهی
جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۵
ایدل تا کی به گل رخان یار شوی
بینم که تو هم چو دیده خونبار شوی
آشفتهٔ حسن بد بلایم کردی
یارب به بلای بد گرفتار شوی