قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۱
عشق کو تا ز ره کعبه ره دل گیرم
چون برهمن به در پتکده منزل گیرم
همچو گردم ز پی قافله افتاد خیزان
کو نسیمی که روم دامن محمل گیرم
موجم و در نظرم ساحل و گرداب یکیست
[...]
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۲
جز دود محبت که بود نور چراغم
آموخته بوی دگر نیست دماغم
بی ساغر اندوه، دلم تازه نگردد
تا خون نشود، وا نشود غنچه باغم
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۳
دل که ربود از برم، ساغر میپرست من
گفتمش از که خواهمش، گفت ز چشم مست من
ساقی مجلس بلا، هیچ پیاله در جهان
پر نکند ز خون دل، کش ندهد به دست من
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۴
گر صبا را ره نبودی در گلستان کسی
اینقدر بر بلبلان کی سوختی جان کسی؟
پای چون محکم کنم در بزم سرگرمان عشق؟
گر نخیزد شعله چون شمع از گریبان کسی
قدسی از جود کریمان شرم میآید مرا
[...]
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۵
ندیدم در چمن هرچند گردیدم سر خاری
کزو در سینه مجروح بلبل نیست آزاری
نه بزمآرای را بینم، نه صاحب باغ را دانم
شرابی نوشم از جامی، گلی چینم ز گلزاری
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۶
تا به کی بر لب به جای باده خون آرد کسی
گر به گلچیدن رود، داغ جنون آرد کسی
فطرت پستم نمیسازد به اقبال بلند
من خریدارم اگر بخت زبون آرد کسی
طالع فیروز در کارست، نه تدبیر و زور
[...]
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۷
آمدی و حسرت وصلم ز دل برداشتی
حسرتی بود از وصال آن هم به من نگذاشتی
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۸
جایی که تویی نیست کسی را گذر آنجا
از من که تواند که رساند خبر آنجا؟
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۹
به خود هم رشک دارم در خیال سرو آزادش
روم اول ز خویش آنگه به کام دل کنم یادش