گنجور

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۱

 

آنانکه بمعرفت مسلم بودند

در علم و فطن وحید عالم بودند

سر رشته به دست هیچکس نامد و خود

در کار جهان چو رشته در هم بودند

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۲

 

آنانکه براه عقل و برهان رفتند

و آنان که برسم علم و ایمان رفتند

آگاه نگشتند ز اسرار وجود

حیران بجهان شدند و حیران رفتند

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۳

 

گر کار جهان بمیل ما ساز نشد

ور باب مرادمان برخ باز نشد

تسلیم شویم و ترک تدبیر کنیم

تدبیر ندارد آنچه ز آغاز نشد

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۴

 

یا‌رب غلطم فزون ز مقدار بود

روزم سیه از خطای بسیار بود

با اینمهه نیست افتخارم بکسی

فخرم همه بر خدای غفار بود

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۵

 

کس خاطر من بیارئی شد نکرد

وز بند غمم زمانی آزاد نکرد

اظهار شکستگی نکردم بکسی

کود داد اگر نکرد بیداد نکرد

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۶

 

ا‌رب چو من ار گناهکاری باشد

غفران ترا در انتظاری باشد

عفوت ز پی گناهکاران گردد

چون یار که در سراغ یاری باشد

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۷

 

ای آنکه بجز تو هرگزم یا نبود

در شدت و محنتم نگهدار نبود

در مهلکه‌ها که بسته بد راه نجات

افتادم و جز توأم مدد کار نبود

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۸

 

ای آنکه بجز تو یار و همراز نبود

روزی که مرا معین و دمساز نبود

وقتی نه چنین بود که بر من هرگز

جز باب عنایتت دری باز نبود

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۹

 

یا‌رب همه عالم به پناهی نازند

بر مال و زر و مکنت و جاهی نازند

رندان گدای تو ننازند بهیچ

نازند اگر بچون تو شاهی نازند

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۰

 

ای آنکه دل شکسته جای تو بود

عالم همه پرتو لقای تو بود

گویند که نفی غیر اثبات حق است

نفی که کنم که او سوای تو بود

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۱

 

زاهد که مواعظش بجز نیش نبود

صوفی که دمی بحالت خویش نبود

افسوس که مردان قلندر رفتند

گشتیم بسی اثر ز درویش نبود

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۲

 

ای برتر از آنکه برتو ادراک رسد

یا وهم بلند و عقل چالاک رسد

ره در تو بغیر ما عرفناک نبود

عقلی که رسد به ما عرفناک رسد

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۳

 

هر کس که رهی گزید رهبر نشود

هر حیه دری بدهر حیدر نشود

کی گام پی صفیعلی شاه نهد

تا مرد مجرد و قلندر نشود

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۴

 

درویش اگر فنای فی‌ الله شود

ز اسرار وجود جمله آگاه شود

اما نرسد کسی باین رتبه مگر

بر وی نظری ز مرشد راه شود

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۵

 

رفتن بخرابات حسابی دارد

رو همره آنکه فتح بابی دارد

این درس بمستی و خرابی خوانند

نه مدرسه‌ای و نه کتابی دارد

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۶

 

میخانه ما گشاده با بی دارد

دلها همه را زنده بآبی دارد

نقصی نبود دلیل آبادی اوست

مانند صفی اگر خرابی دارد

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۷

 

خوش آنکه حدیث کفر و ایمان نشنید

افسانه کافر و مسلمان نشیند

جز جام شراب و دست ساقی نشناخت

جز نان نگار و حرف جانان نشنید

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۸

 

باری ز جنون و عقل ما بار نشد

این باب بحیله بر کسی باز نشد

وین نقص کمال و کفر و دین کار نشد

وین یار بشیوه با کسی یار نشد

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۹

 

هر لحظه صفی حساب ره باید کرد

چاه است بهر قدم نگه باید کرد

رحمت پی رحمت آید از رب غفور

اما نه گنه پی گنه باید کرد

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۰

 

چون بود ظهور لازم ذات وجود

ظاهر شدنش هم از ره رحمت بود

امروز که شد بوصف رحمت ظاهر

نامی ز گنه نماند وین شد مشهود

صفی علیشاه
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۷
sunny dark_mode