گنجور

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۱

 

دل با غم آن صنم سپردیم و گذشت

این جام به دست جم سپردیم و گذشت

هر نقد نفس که بود درمخزن جان

نشمرده به دست غم سپردیم و گذشت

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۲

 

امشب که طرب از دل مهجور برفت

نومید طبیب از سر رنجور برفت

گفتم که تماشای رخ درد کنم

ناگه ز چراغ زندگی نور برفت

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۳

 

آن شوخ چو جام ناز در چنگ گرفت

صد ملک ملاحتش به نیرنگ گرفت

از تیزی آفتاب حسن آن عارض

پر نازک بود اندکی رنگ گرفت

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۴

 

امشب می درد آسمان بی ‌غش باد

در خرمن صبح این شب ما آتش باد

خورشید اگر ز رشک امشب سوزد

نوروز جهان تویی که روزت خوش باد

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۵

 

در کوی تو هر گه پای اندیشه نهاد

در سینه او درد رگ و ریشه نهاد

آنجا کم جان خویش می‌باید گفت

نتوان به هوس پای درین بیشه نهاد

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۶

 

آن می که دلش به صد تمنا می‌خورد

در میکده نی صاف از آن ماند نه درد

آن حسن که دل ز دست مجنون می‌برد

سوگند به جان غم که با مجنون مرد

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۷

 

ناصح ما را میل نصیحت دارد

پندارد دل ز عشق محنت دارد

می‌بیند آتش و ولی آگه نیست

کاین دوزخ ما مشرب جنت دارد

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۸

 

آهم چو بر آسمان شبیخون آرد

بر هر مویم فغان شبیخون آرد

هر ناوک ناله‌ای که لب بگشاید

بر گردد و بر کمان شبیخون آرد

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۹

 

آنم که ز من زبان سخن نپذیرد

گر روح شوم تمام تن نپذیرد

از بس که شدم دست زد رد و قبول

آیینه ز ننگ عکس من نپذیرد

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۰

 

حسنت که صلای شوق عالم برزد

غم نیست اگر دمی ز محنت دم زد

کفرست ولی یقین که از رشک ایزد

هنگامه دلربائیت بر هم زد

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۱

 

با آن که به جانم از تو جز تب نرسد

یک روز نشاط از پی صد شب نرسد

از پاره دل خسک به راه افشانم

تا قاصد شکوه زود بر لب نرسد

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۲

 

ز آن پیش دلا که هجر زارت بکشد

زنهار چنان کنی که یارت بکشد

بر وعده او ز سادگی دل ننهی

کاری نکنی که انتظارت بکشد

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۳

 

چون زلف ترا باد صبا شانه کشد

بر گوش چنان خرد صد افسانه کشد

از کعبه هوای سر زلفت دل را

زنار به گردن سوی بتخانه کشد

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۴

 

آن غنچه که از لباس خود بیرون شد

در کسوت دیگر شد و گویم چون شد

جان شیرین در تن خسرو آمد

روح لیلی به قالب مجنون شد

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۵

 

داغ تو به آفتاب تب نفروشد

این شمع فروغ خود به شب نفروشد

عالم عالم ناله پروده به خون

دارد جگر و یکی به لب نفروشد

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۶

 

دندان امشب ز درد شد بس که نژند

داغیم به روی آتش از خواب سپند

گر درد چنین تیز کندش گرنه

دندان طمع ز عمر می‌باید کند

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۷

 

ای چرخ بر آتشم نهی همچو سپند

کز سفله طبیعتان کنی دفع گزند

ای سفله به ما مضایفه تا کی و چند

کز تست چراغ ما به بادی خرسند

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۸

 

ای آنکه دمت راز مسیحا داند

کی رنجه شدن از تو دل ما داند

در دیده تو نوری و نرنجد از نور

آن دیده که لذت تماشا داند

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۹

 

باز آمد و رفت و هجر خونخوار بماند

ز آن روز سفید این شب تار بماند

در دیده ما نگاه نومید نشست

در سینه ما امید بیمار بماند

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۰

 

چون اشک ز خون هوسم ساخته‌اند

چون ناله ز دود نفسم ساخته‌اند

بیگانه پرواز مرادست پرم

گویی ز برای قفسم ساخته‌اند

فصیحی هروی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۹
sunny dark_mode