گنجور

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۲۱

 

هم هر ساعت در ره تاریکتری

هم هر روزی به دیده باریکتری

هرگز چو به وصلش نرسد هیچ کسی

چندانکه روی به هیچ نزدیکتری

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۲۲

 

گر گنج به تو رسید پنهان میدار

ور نه بنشین مصیبت جان میدار

گر شادی وصل او به تو مینرسد

باری رسدت ماتم هجران، میدار

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۲۳

 

ذرات جهان در اشتیاقند همه

اجزای فلک به عشق طاقند همه

از هر چه که هست و هرکه خواهی گوباش

امید ببر، که در فراقند همه

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۲۴

 

ای کاش ترا دیدهٔ دیدن بودی

یا گوش مرا هیچ شنیدن بودی

در کرّی و کوریم نبایستی بود

گر یک سر مو روی رسیدن بودی

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۲۵

 

تا جان دارم همچو فلک میپویم

وز درد وصال او سخن میگویم

آن چیز که کس نیافت آن میطلبم

آن چیز که گم نکردهام میجویم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۲۶

 

گر بشتابم نه روی بشتافتن است

ور سر یابم نه گنج سر یافتن است

جز حسرت و خون دل چه بر خواهد خاست

زین یافتنی که عین نایافتن است

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۲۷

 

دردا که ز بی نشان نشانم نرسید

وز بحر عیان عین عیانم نرسید

عمری من تشنه بر لب دریایی

بنشستم و قطرهای به جانم نرسید

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۲۸

 

نه دل دارم نه جان نه تن چتوان کرد

نه خرقه نه لقمه نه وطن چتوان کرد

از خورشیدی کزو همه کون پرست

یک ذرّه نمیرسد به من چتوان کرد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۲۹

 

تا چند غم این ره پر بیم کشیم

بر چهره ز خون، جدول تقویم کشیم

گردست به دامن وصالش نرسید

کو پای که در دامن تسلیم کشیم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۳۰

 

چون یار نمیکند دمی همدمیم

زین غم نفسی نیست سرِ آدمیم

ور در همه عمر یک دم آید بَرِ من

با گوشه نشاندم ز نامحرمیم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۳۱

 

من عاشقِ زارِ روی یارم چکنم

از معتکفانِ کوی یارم چکنم

گر دیدهٔ من شوند ذرّات دو کون

نتوان نگریست سوی یارم چکنم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۳۲

 

هر جان که فدای روی اونتوان کرد

از ننگ نظر به سوی او نتوان کرد

از طرهٔ او سخن توان گفت ولیک

انگشت به هیچ موی او نتوان کرد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۳۳

 

دل تحفهٔ دلنواز نتوان آورد

دل کیست که جان فراز نتوان آورد

خواهی که جمال دوست در چشم آری

دریا به سکرّه باز نتوان آورد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۳۴

 

گنجت باید به رنج خو باید کرد

جان وقف بلای عشق او باید کرد

در پنجهٔ شیر اوفتادن به ازانک

با او نفسی پنجه فرو باید کرد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۳۵

 

دل در طلبش بجان گرفتار آمد

جان نیز چو شمع عاشق زار آمد

کس ره نبرد بدو که آن ماه دو کون

آن لحظه نهان شد که پدیدار آمد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۳۶

 

چون نیست دلم را جز ازو دلجویی

سرگشته شدم گردِ جهان چون گویی

چه غصّه بدین رسد که از ملکِ دو کون

او رادارم وزو ندارم بویی

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۳۷

 

کو کس که چو بوده گشت نابوده نشد

وز آسِ سپهرِ سرنگون سوده نشد

بس کس که خیال چرخ پیمود و بسی

تا جمله فرو شدند و فرسوده نشد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۳۸

 

ای دل چو حجاب و پرده در کار بسی است

خون خورکه درین حجاب خون خوار بسی است

چون در ره او خرقه و زنار بسی است

از دیده نهان است که اغیار بسی است

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۳۹

 

همچون شمعی چند گدازم چکنم

سیماب شدم تیز چه تازم چکنم

ای بس که ز ذرّه ذرّه، جُستم عمریش

میباز نیابمش چه سازم چکنم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۴۰

 

درداکه قرار از دل سرمستم رفت

خون شد دلم و امید پیوستم رفت

بر بوی وصال او نشستم عمری

او دست نداد و جمله از دستم رفت

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode