گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۱۱

 

آنچه ما راست بریمین و یسار

سر دستست و کاسه ی زانو

نام او گفته شد که زلف کژش

زنگبارست و خال و لب هندو

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۱۲

 

هفتاد و هشت نام یکی حور پیکرست

کورارخی چو جنت و لعلی چو کوثرست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۱۳

 

سر سگ بر کفن و باقیش مضاعف گردان

وانگهش قلب کن و نام نگارم برخوان

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۱۴

 

دندان کلب چون شکنی جز وقالبش

با قلب سی چو یار شود نام او شود

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۱۵

 

آیا چه خوش بود بگه صبح در چمن

گل در میان مجلس و ما در میان گل

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۱۶

 

سرو قبا پوش من قباش بگردان

ای شده اسرار غیب پیش تو روشن

باز ز سیصد بگیر شست و نگه دار

تا شودت نام آن نگار معین

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۱۷

 

اگر نام یارم ندانی که چیست

بگردان سپر نام شود روشنست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۰

 

بدری که بود در شب گیسوش قمر

نامش سر صندوق بود بر سر در

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۱

 

کام جانم هیچ می دانی که چیست

در میان مهر و مه آبی و بس

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۲

 

قلب قلب قلب با قلب جگر

نام خورشیدی بود زرّین کمر

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۳

 

نام آن لاله روی عنبر موی

قلب زلفست بر کناره ی روی

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۴

 

کاف را بستان و در زا ضرب کن

تا شود نام نگاری ضرب زن

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۵

 

شست در هنگامه می باید فکند

تا که افتد ماهئی ناگه ببند

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۶

 

معین با تو گفتم گر بدانی

که نام یار من هفتاد و هشتست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۷

 

با زرده ی خایه یارکن ضم

وانگاه مصحّفش فرو خوان

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۸

 

پس نام پیمبری بدست آر

وان نیز ردیف نام او دان

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۹

 

کسی که زربکسان داد و دستگیری کرد

معینست که زر در سر دلیری کرد

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۳۰

 

آنک مرغ جان مشتاقان اسیر دارم اوست

سی و یک در چل ببین تا چند باشد نام اوست

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۲۱
sunny dark_mode