گنجور

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱

 

ای آنکه هر غمی توئی یار و مغیث

نالم به تو از وساوس نفس خبیث

گوش دل من به نطق خود کن شنوا

تا نشنوم از غیر تو یک بار حدیث

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲

 

یک نکته بگویمت به تحقیق بسنج

گر عاقل و کاملی مرنجان و مرنج

رنجاندن خلق و رنجشت از طمع است

بگذر ز طمع که این به است از صد گنج

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳

 

گویم سخنی نه از ره نفس و مزاج

خود را نه بکس کساد بنما نه رواج

کوبندت اگر خرابه از پس گنج

باش و کمر‌آباد بده تن بخراج

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴

 

زان پیش که منهدم شود کاخ مزاج

کن نفس خود از سرای ترکیب اخراج

تا نگذری از کمان افلاک چو تیر

بر تیر بلای دهر باشی آماج

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵

 

صوفی که فکند از تن و سرخرقه و تاج

بازار اناالحقش بحق یافت رواج

تن بر سردار خودنمائی است مبر

شو پنبه عشق را نهانی حلاج

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶

 

یا‌رب به نبی خدیو ملک و معراج

یا‌رب بعلی که ز انما دارد تاج

چون تا بکنون نکرده بازمکن

بر خلق ز هیچ ره صفی را محتاج

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷

 

ای آنکه منزهی ز ترکیب و ز زوج

عالم همه از محیط جودت یک موج

دارم ز تو امید کرم در هر حال

بالی ز حضیض برگشایم بر اوج

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸

 

ساقی قدحی که او بود صیقلی روح

دارد اثر نجات از کشتی نوح

در ده که رهاندم ز طوفان هموم

چونانکه گشایدم بدل باب فتوح

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹

 

ای آنکه رود بقالب از امر تو روح

از نور صدر اهل معنی مشروح

بر قلب صفی ز فتح بابت چه عجب

کابواب معارف تو گردد مفتوح

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰

 

ای لعل لب تو معجز خضر و مسیح

گه زنده برمز می‌کنی گاه صریح

با هم نبود لطیف و خوش و قند و نمک

جز در سخنت که هست شیرین و ملیح

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱

 

بی‌مهر علی که هست میزان فلاح

سودی ندهد به هیچکس علم و صلاح

تا باب نجات بر تو گردد مفتوح

از نام علی بدست آور مفتاح

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲

 

ای آنکه مقلب مسائی و صباح

لبریز بود ز رواح فیضت اقداح

هر مفسده که هست در کار صفی

اصلاح تو کن که قادری بر اصلاح

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳

 

هستی یم و دین کشتی و حیدر ملاح

زین ورطه بود ولای ملاح فلاح

خواهی اگر آوری بکف گوهر عشق

در بحر ولایت علی شو سباح

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴

 

ای ماه من ای نگار شیرین‌پاسخ

دی رفت و جهان ز فرودین شد خَلُّخ

برخیز و برافروز به زیبایی رخ

تا بر همه نو بهار گردد فرخ

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵

 

یغمای نگاه بین که آن دلبر شوخ

چیزی نگذاشت دیگر از بهر شیوخ

عقل و دل و دین به جمله شد غارت

علم و عمل از اشاره شد منسوخ

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶

 

از آنکه بجز توأم پناهی نبود

وز حادثه‌ام گریز گاهی نبود

بیچارگیم ببین و راهی بنما

اکنون که گشایشی‌ ز راهی نبود

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷

 

ما را سر ملک و فکر شاهی نبود

با خصم بنای داد خواهی نبود

شد جامه ما بخم‌الفقر سواد

رنگی به جهان پس از سیاهی نبود

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸

 

زین منزل جسم عاقبت نقل بود

وین دیده شود نه قصه و نقل بود

جائیکه بزور نی بدلخواه برند

بی‌ترس کسی رود که بی‌عقل بود

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹

 

بر ما اگر ابلهی بناگاه زند

خود را بغلط به تیر الله زند

ما بد نکنیم و بد نخواهیم بکس

هشدار که بد بجان بدخواه زند

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۰

 

گر کار جهان بوفق دلخواه نشد

یا گاه بتدبیر تو شد گاه نشد

در فکر مرو که فتح اینراه نشد

سریست که کس بدهر آگاه نشد‌

صفی علیشاه
 
 
۱
۲
۳
۴
۷
sunny dark_mode