گنجور

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴

 

ای مرده دلان مردهٔ مرده‌پرست

وقعی ننهد بر بزرگی تا هست

از گرسنگی چو او درافتاد ز پای

آنگاه به گور می‌برندش سردست

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱

 

گفتم به خرد کی به همه بالا دست

بر گوی که هستی بچه باشد پابست

او صفحه و خامه یی‌طلب کرد از من

بنوشت محبت و قلم را بشکست

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵

 

گفتم بخرد کی بهمه بالا دست

بر گوی که هستی بچه باشد پابست

او صفحه و خامه‌ئی طلب کرد از من

بنوشت محبت و قلم را بشکست

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

 

روزی به وطن‌پرست دل داده ز دست

گفتیم که بجز خدای چیزی مپرست

زد خنده بحرف من و گفتا بخود آی

بیچاره مگر بجز خدا چیزی هست

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲

 

هر چیز ز تحت ارض تا فوق سماست

در کشتی علم مردمان داناست

وان کشتی علم روی بحر حلم است

زنهار به حلم کوش مقصود اینجاست

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۱ - این رباعی اثر طبع رضا صغیر متخلص به سعید میباشد

 

پرسید کسی ز من بگو عرش کجاست

گفتم که فراز این سپهر میناست

گفتا که ز عرش اعظمت هست خبر

گفتم دل با صفای مردان خداست

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹

 

زین نور ولایت که بقم جلوه نماست

دل غرق تحیر است کاینروضه کجاست

این ارض قم است یا بود خطهٔ طوس

این مرقد فاطمه است یا قبر رضاست

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸

 

میلاد سعید مهدی موعود است

آفاق پر از نشاط زین مولود است

از مکمن غیب در شهود‌ آمده است

آن ذات که عین شاهد و مشهود است

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳

 

مغرور مباش نکته دانی این است

با خلق بساز مهربانی این است

بی‌خوف و طمع بخدمت مردم کوش

کیفیت دور زندگانی این است

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳

 

خرم دل آنکس که ز خود آگاه است

نفیش سوی اثبات دلیل راه است

بر هرچه نظر کند خدا بیند و بس

این معنی لااله الا الله است

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰

 

از خلقت ما خلق که‌ امر ازلی است

مقصود خدا چهارده نور جلی است

وان چار محمد دو حسن یک موسی

زهر او حسین و جعفر و چار علی است

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷

 

در خوش چو بر مغز رسیدم از پوست

گفتم بود این مقام جای من و دوست

چون نیک نظر نمودم از دیدهٔ دل

دیدم بمیان منی نباشد همه اوست

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴

 

افلاک نه مست ماست مست دگری است

وین خاک نه پست ماست پست دگریست

زان کارگره خورد بدست من و تو

تا کشف شود که کار دست دگریست

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱

 

هرکس ز محبان شهنشاه ولی است

ز اصحاب یمین بحکم برهان جلیست

باشد علی و یمین مطابق بعدد

اصحاب یمین محقق اصحاب علیست

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳

 

در کعبه و در کنشت موجود علی است

عالم همه طالبند و مقصود علیست

نیک ار نگری حقیقت اشیا را

ز آئینهٔ کاینات مشهود علیست

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲

 

در مخزن لایموت دردانه علیست

در کون و مکان‌ امیر فرزانه علیست

در کعبه ظهور کرد تا بر همه کس

معلوم شود که صاحبِ خانه علیست

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵

 

بی اهل دلی مرا سربستان نیست

میلم به کنار لاله و ریحان نیست

با بودن اهل حال اندر نظرم

فرقی به میان گلشن و زندان نیست

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷

 

از ذات خداوند کسی آگه نیست

بر کنه کمال او خرد را ره نیست

فرمود علی ز آنچه آری بتمیز

مخلوق خیال تست آن الله نیست

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶

 

ای آنکه ز علم تو برون هستی نیست

محو از نظرات بلندی و پستی نیست

در ملک وجود از ازل تا به ابد

جز دست تو ایدست خدا دستی نیست

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰

 

ای سجده‌گه اهل وفا ابرویت

وی قبله جان حق‌پرستان کویت

هرسو که کنم روی و بهرجا که روم

باشد به خدا روی دل من سویت

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۷
sunny dark_mode