نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۳
نه غارت خزان و نه غوغای زاغ دید
آسوده بلبلی که گرفتار دام بود
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۴
از آتش دل و سیلاب دیده پیدا بود
که عشق خاک من آخر به باد خواهد آمد
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۵
خود را مگر باو بفروشم و گرنه من
آن نیستم که خواجه خریدار من شود
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۶
گفتم که کاش غیر ترا همنشین نبود
گفتا که غیر نیز مرادش جز این نبود
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۷
گفتم خلاف وعده مکن ترک وعده گفت
گفتم که باش یار یکی یار غیر شد
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۸
صد نکته جز آزردن ما داشت زلطفش
با غیر بگویید کزو شاد نگردد
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۹
گفتمش دل ز غم عشق تو خون خواهد شد
زیر لب خندهزنان گفت که چون خواهد شد
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۰
گیرم که مرا غیر بکویت ندهد جا
باشد دل من جای تو با این چه توان کرد
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۱
دیدن نگذارند بر وی گل و باشد
روزی که خزان آید و بر خاک فشاند
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۲
بنمود روی خویش چو چشمم پر آب دید
نتوان بجز در آب بلی آفتاب دید
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۳
خواست ناصح تا دهد تسکین من از اضطراب
نام او برد و بسی بر اضطراب من فزود
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۴
شادمان غیر به الطاف تو، من شادم ازین
که یقینت به وفاداری او نیست هنوز
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۵
ز بهر کشتن من گر بهانه میجویی
همین که نیست گناهی مرا گناهم بس
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۶
او ز وصل شمع سوزد من ز هجر روی یار
باشد اندر سوختن فرقی که با پروانهام
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۷
بدام اندیشه از گلشن بگلشن بیم از دامم
نه در گلشن قرارم بود و نه در دام آرامم
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۸
میروم تا چه کند مکرمت باده فروش
نقد جانی به کف و حسرت جامی دارم
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۹
ناصح این روی ببین منع من از یار مکن
ور دل از کف ندهی عیب خود اظهار مکن