گنجور

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۴۴ - وله

 

به یکی تیر همی فاش کند راز حصار

ور بر او کرده همی قیر بود رازیجر

بیکی تیر همی فاش کند راز حصار

ور بروه کرده بود قیر به جای گل راز

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۴۷ - چکامه ای شیوا در صنعت تکریر

 

باران قطره قطره همی بارم ابروار

هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار

ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل

ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار

یاری که ذره ذره نماید همی نظر

[...]

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۴۸ - در ثنای ممدوح

 

نبود با او هرگز مرا، مراد دو چیز

یکی ز عمر نشاط و یکی ز شادی نیز

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۴۹ - چشم نیاز

 

اگر چه دیده افعی بخاصیت بجهد

بدانگهی که زمرد بدو بری بفراز

من این ندیدم، دیدم که خواجه دست بداشت

برابر دل من بترکید چشم نیاز

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۱ - شکوائیه

 

بدان رسید که بر ما بزنده بودن ما

خدای وار همی منتی نهد هر خس

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۴ - وله

 

تا یکی خم بشکند ریزه شود سیصد سبو

تا مرد پیری بپیش او مرد سیصد کلوک

هر که موک مردمان جوید بشو گو خط دو کش

کی نخست او را زند باشد موک؟

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۵ - وله

 

چو مشک بویا لیکنش نافه بوده ز غژب

چو شیر صافی، پستانش بوده از پاشنگ

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۹ - در تشبیه خربزه گفته و به هلال و بدر در دو حالت وصف کرده است

 

آن زبرجد رنگ مشکین بوی و طعمش طعم شهد

رنگ دیبا دارد و بوی قماری عود خام

چون تو ببریدی شود هر یک از آن ده ماه نو

ور نبری باشد او در ذات خود ماه تمام

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۱ - در مناعت خویش گوید

 

اگر نسبتم نیست یا هست حرم

اگر نعمتم نیست یا هست رادم

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۳ - در توصیف انجیر

 

انجیر کش از شاخ بستدی تو

وصفش تو بیک بیت بشنو از من

چون برگ گل زرد خرد کرده

سربسته و کرده میان پر ارزن

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۷ - در وصف آتش و مدح سلطان محمود

 

بفروز و بسوز پیش خویش امشب

چندان که توان ز عود و از چندن

ز آن آتش کز بلندی بالا

مر ابر بلند را کند روزن

وز ابر چو سر برون زند نورش

[...]

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۸ - وداع

 

کردم تهی دو دیده بر او من چنانک رسم

تا شد ز اشکم آن ز می خشک چون لژن

من کرده پیش جوزا، وز پس نبات نعش

اینهم چو باد بیزن و آنهم چو با بزن

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۹ - در مصائب پیری

 

من پیرم و فالج شده ام اینک بنگر

تا نولم گژ بینی و کفته شده دندان

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۰ - در اوصاف زشت

 

ژاژ داری تو و هستند بسی ژاژ خوران

وین عجب نیست که تازند سوی ژاژ خران

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۱ - فقر شاعر

 

همی دوم بجهان اندر، از پی روزی

دو پای پر شغه و مانده، با دل بریان

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۴ - وله

 

من زارتر گریم همانا که او

خاموش گرید زار و من با پجن

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۵ - در مدیحه گوید

 

درم در کف تو بنزع اندرست

شهادت از آن دارد اندر دهن

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۶ - از چکامه ای

 

خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند

پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان

تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها

تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۹ - وله

 

همان کز سگی زاهدی دیدمی

همی بینم از خواجه خلم و خدو

عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۸۲ - وله

 

بردار درشتی ز دل خصم بنرمی

کز پیه بنضج آید، ای دوست مغنده

عسجدی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode