گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

وصالی ار چه کمم داده است بخت ولیک

چه من بیاد تو دایم خوشم وصال انگار

اگر دوا نکنی درد ما ز دردی دن

تو چون خوشی مه من باد جان من بیمار

همه مراد من ای مست ناز چون نظریست

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

بجز تو نیست دلارام من که در عالم

من از برای تو رسوای دهرم ای دلدار

ورای عشق محالم نمود کرداری

وگر رود دل و دینم نگردم از کردار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

دلم به شیب ذقن غبغب تو چون بیند

که هست چین جبین تو بیش از آن بسیار

همیشه چون بریم دین بچین زلف ای بت

غبار غم چه نمایم بتا ببین زنار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

شکار لا غرم اصلا نبینیم قیمت

که نامدست به پیش تو عالمش مقدار

هزار یوسف کنعان برت چو چیزی نیست

که میخرد به پشیزی مرا درین بازار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

خیال روی تو تا بسته اند بر چه نسق

که جان نیافته شمعی نظیر آن رخسار

اگرچه وجه تو در خورد ز دست چرخ رقم

کشیده نیک برو بیقلم خطت زنگار

تویی که هر که بزیب و جمال جز تو بود

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

چهارشنبه ایا جلیس موافق و زید باد بهار

چو غنچه کاسه می گیر و روی در چمن آر

قیامتست دگر طرف باغ و کشت چمن

کسی که خیمه بصحرا نزد کسش مشمار

بیار باده که بر ذهن هر چه پنهانست

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

از آن گذر گه باغست همچو خلد اکنون

که باد روح فزایست همچو جان به گذار

لوای گل که مخلد بود اگر نه بود

که جان برد ز جفای وی و ستیزه خار

وزید بوی بهشت و قصور ماست ز هوش

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

خبر چو یافته زلف شب از بنفشه دگر

چنین بروی شبست از چه جعد تیره شعار

طریق دلبریش بین که ساختست ز مشک

بنفشه دامی و انداختست مشک تتار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

بنور گل چو دل روشنان بود گلشن

چو گلشنش دل شوریده روشنست انار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

تا بر چه نسق وجه تو زد چرخ رقم

کان شمع نظر کشیده نیکو بقلم

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

هوا بسبزه گهر ریخت بلبل آب از چشم

تو لاله وار نشین چشم جان پر خون دار

دگر بروی خوش گل که دیده دوخته مرغ

چو دیده ز آتش گل سوخت پاو سر هموار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

وجود نافه گل را بخور مشک دهد

ز شمع غنچه اگر شعله سرکشد زانوار

لبان غنچه بجو گر شراب مشکین بوست

چو لاله هر چه بر افروخت چهره دوست مدار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

تو نرگسش که بود سحر سامری بنگر

ولیکن این بود از عین دلبری بیمار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

پی چه بسته زبان گشته گم ز خود بلبل

مگر گشاده زبان صاحب یمین و یسار

نظام دین علی شیر بیشه اسلام

که یافت لوح و قلم از شعارش استظهار

امور حشمت ازو خاتمه پذیرفته

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

مروجی که چنان تازه ساخت جان سخن

که بسته چشم خرد از تصورش افکار

ملایک از طلب همدمیش بر در و بام

ملوک از طمع محرمیش بر در بار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

یقین که هم علم عدل بر فرازد وی

یقین که هم جگر ظلم را گدازد زار

رمیده است کنون از ممالکش زان جور

که او بامر تدارک سرش کند بردار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

عجب مدار ز دستش که کرده ام مانند

به بحر نیل که جاری بود از و انهار

لطایف کرمش کام خلق شهری داد

کف عنایت او شد چو بحری از ایثار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

یکی که وی نهدش زهر فی المثل در دست

بگو بنوش که در کام اوست نوش گوار

شراب در دهن دوستانش نوشین طعم

شکر ببخت بد دشمنانش نیش خمار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

یگانه آ سخنت را چو پیک باد آرد

دلی که مرده بود زنده سازد آن گفتار

رسانده یی تو بدان پایه سخن کامروز

جهان گرفته قیامت زصیت استشهار

بجز تو کیست که آرد بنظم بیگه و گه

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

اگر چه دل بتوا برار را قرین خواند

ولی کمند بدین حسن اعتقاد بر آر

دل تو ره بحق از عرش و انجمش بیش است

بعالمی که کمند از گمان درو اخیار

اهلی شیرازی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode