گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ۴٢ - ترجمه

 

مردی که صلاح خود نداند در کار

وانهم ننیوشد که بدو گوید یار

او را بگذار و خیر ازو چشم مدار

کو سیلی روزگار یابد بسیار

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ۴۴ - ترجمه

 

کردگار اگر طمع نتوان بوصلش داشتن

وز فراق دیر باز او نباشم رستگار

غمزه جادوی او را ده ز بیماری شفا

خوبی رخسار او را زیر خط پوشیده دار

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ۴۶ - ترجمه

 

از حسد نا اهلم ار گوید بدی

زان بود کز من بدل دردیستش

حاسدان هستند و ما را باک نیست

بیهنر آنکس که حاسد نیستش

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ۴٨ - ترجمه

 

پرهیز کن ز صحبت اصحاب لوم از آنک

گردند از لئام کریمان اثر پذیر

همصحبت کریم شو ار بایدت کرم

زیرا که طبع میشود از طبع خوی گیر

گیرد صبا ز هر چه بر او بگذرد نصیب

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ۵٠ - ترجمه

 

بحذر از بلا مجوی خلاص

که حذر در بر قدر هدرست

بخدا در بلا پناه طلب

زانکه دافع خداست نه حذرست

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ۵٢ - ترجمه

 

ترا ایزد چو بر دشمن ظفر داد

بکام دوستانش سر جدا کن

و گر خواهی مرام نیک مردان

طمع از جان ببر او را رها کن

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ۵۴ - ترجمه

 

مرا چه گفت یکی گفت در زمانه توئی

بدیهه گوی کلام از معانی و صورش

چرا مدیحه سرای رضا همی نشوی

که در جهان نبود کس بپاکی گهرش

بگفتمش که نیارم ستود امامی را

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ۵۶ - ترجمه

 

آنکس بود عزیزتر اندر جهان که او

نفس عزیز را ندهد خواری سؤال

قانع شود بوجه معاش و نباشدش

باک ار کمی رسد بفزونی جاه و مال

ای بس که بنده میکند آزاده مرد را

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ۵٨ - ترجمه

 

هر حاکمی که مذهب ظلم آیدش پسند

و آنرا بجد گرفت و بر آن اکتساب اوست

او را بروزگار رها کن که عنقریب

آرد بر او بس آنکه نه اندر حساب اوست

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ۶٠ - ترجمه

 

فرود آمد درودم داد و برخاست

وداعم کرد و چون شد جان شدن خواست

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ۶٣ - ترجمه

 

ای آنکه میبرد بسفر ناقه ترا

محکم نهاد و گشته سولهاش لعل فام

چون از در سؤال در آئی بحق حق

برگوی چون شد انجمن از جمع با نظام

کای بهترین هر که سواره و پیاده رفت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ٧٠ - ترجمه

 

قدوه اهل فضائل زبده آزادگان

اکرم الاخوان شهاب الدین که باشی شادکام

از ره چاکر نوازی قصه ئی اصغا نما

کرده از بیم ملالت دروی ایجازی تمام

بنده با جمعی خواص مجلس روحانیان

[...]

ابن یمین
 
 
۱
۲
sunny dark_mode