گنجور

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴۱

 

ای دیده دو چشم فتنه را خیره ببین

بر مملکت انقلاب را چیره ببین

در آتیه رنگ افق ایران را

چو روی خطاکنندگان تیره ببین

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴۲

 

ای دیده دو چشم فتنه را خیره ببین

بر صلح و صفا ستیزه را چیره ببین

رنگ افق سیاست ایران را

از ابر سیاه قیرگون تیره ببین

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴۳

 

در مرز عجم ذلت ایرانی بین

در ملک عرب محو مسلمانی بین

دایم سر سروران اسلامی را

پامال تجاوز بریتانی بین

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴۴

 

بی دوست شب فراق غم خوردن به

غم خوردن و دندان به دل افشردن به

گر زندگی این است که دل دارد و من

صد بار ز زندگی بود مردن به

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴۵

 

با دشمن اگر پاره کنی سلسله به

وز دوست به پیش دوست سازی گله به

گر خارجه خوب باشد و داخله بد

از خارجه خوب بد داخله به

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴۶

 

احزاب جهان راه نجاتند همه

در جامعه باعث حیاتند همه

در کشور ما چو جنگ صنفی نبود

این است که بی عزم و ثباتند همه

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴۷

 

سردسته حزب هر چه هستند همه

سر تا سر بقدم خویش پرستند همه

افرادی اگر در آن میان یافت شود

از ساده دلی آلت دستند همه

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴۸

 

با هم رفقا که یار و جفتند همه

بنشسته و گفتند و شنفتند همه

شد راستی از خواندن آرا معلوم

کز حیله به هم دروغ گفتند همه

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴۹

 

یکدسته که کاندید جدیدند همه

سال و مه و هفته ها دویدند همه

اکنون که ز رأی خوانده گردیده دو ثلث

ناچار سه ربع نا امیدند همه

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۰

 

آن دسته که در نزد تو پیشند همه

با حرف رفیق نوش و نیشند همه

آید چو میان پای عمل می دانند

یکسر پی جلب نفع خویشند همه

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۱

 

دنیا که سعادتش بود مال همه

از چیست که نیست شامل حال همه

شهری که شرافتش برای جمعی است

ای وای و دو صد وای بر احوال همه

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۲

 

در اول وهله پا فشردیم همه

گوی سبق از زمانه بردیم همه

از تفرقه بگسیخته شد چون صف ما

از مرتجعین شکست خوردیم همه

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۳

 

با آنکه ز فقر پاکبازیم همه

پیش دگران دست درازیم همه

اشراف طمعکار اگر بگذارند

با کثرت فقر بی نیازیم همه

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۴

 

افسوس که از رأی خراب من و تو

یک مرتبه شد پاک حساب من و تو

آراء لواسان چو به خوبی خوانند

حاکی است ز سوء انتخاب من و تو

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۵

 

اشراف عزیز نکته سنج من و تو

چون مار نشسته روی گنج من و تو

تا بیحس و جاهلیم یک سر تو و من

پامال کنند دست رنج من و تو

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۶

 

از باده کبر مست و مخمور مشو

وز راه سلامت و خرد دور مشو

روزی دو جهان اگر به کام تو شود

از شادی این دو روزه مغرور مشو

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۷

 

ای دوست برای دست و پا مشت تو کو

دشمن به تو گر روی کند پشت تو کو

تا عقده گشای دل مردم گردی

چون شانه مشاطه سرانگشت تو کو

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۸

 

ای توده گرفتار جهالت شده‌ای

گم‌گشته وادی ضلالت شده‌ای

هرکس که کنی وکیل گر جنس تو نیست

بیچون و چرا بدان که آلت شده‌ای

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۹

 

ای بوم در این بوم مؤسس شده‌ای

ای زاغ به باغ نُقل مجلس شده‌ای

در مدرسه درس می‌دهی رنگارنگ

ای بوقلمون مگر مدرس شده‌ای

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶۰ - صندوق آرا

 

ای جعبه به خوب و زشت حاکم شده‌ای

محفوظ‌کن سقیم و سالم شده‌ای

با آنکه تویی پاک‌دل و پاک‌نهاد

آرامگه خائن و خادم شده‌ای

فرخی یزدی
 
 
۱
۱۶
۱۷
۱۸
۱۹
sunny dark_mode